- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۰۱
- بازدید: ۲۱۰۳
- شماره مطلب: ۸۳۹
-
چاپ
این نیزهها دهان ترا بوسه میزنند
آمد خیر حسین ز پا اوفتاده است
این حرف از دهان صبا اوفتاده است
بویت چه خوب میرسد از دور، گوییا
پیراهنت به دست صبا اوفتاده است
گفتم مگر برادرت آمد به دیدنت
آن شد که دل به هول و ولا اوفتاده است
مانند حرز حلقه زنم دور گردنت
چون حفظ تو به گردن ما اوفتاده است
این نیزهها دهان ترا بوسه میزنند
لبهای تو به دست بلا اوفتاده است
دستان من که هست، مهم نیست ای عزیز
در معرکه سپر به کجا اوفتاده است
از آن سه تیر حرمله یک تیر مانده بود
یک حنجره ز قافله جا اوفتاده است
هنگام دست و پا زدن آفتاب شد
وقت غروب سر زقفا اوفتاده است
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
این نیزهها دهان ترا بوسه میزنند
آمد خیر حسین ز پا اوفتاده است
این حرف از دهان صبا اوفتاده است
بویت چه خوب میرسد از دور، گوییا
پیراهنت به دست صبا اوفتاده است
گفتم مگر برادرت آمد به دیدنت
آن شد که دل به هول و ولا اوفتاده است
مانند حرز حلقه زنم دور گردنت
چون حفظ تو به گردن ما اوفتاده است
این نیزهها دهان ترا بوسه میزنند
لبهای تو به دست بلا اوفتاده است
دستان من که هست، مهم نیست ای عزیز
در معرکه سپر به کجا اوفتاده است
از آن سه تیر حرمله یک تیر مانده بود
یک حنجره ز قافله جا اوفتاده است
هنگام دست و پا زدن آفتاب شد
وقت غروب سر زقفا اوفتاده است
سلام بر لب های تشنه حسین