- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۹۸۷
- شماره مطلب: ۸۳۸۸
-
چاپ
حجت قبول!
آمدی ای حاجی کرب و بلا، حجت قبول
سر در آوردی چرا از نینوا؟ حجت قبول
صاحب کعبه! چرا از کعبه آواره شدی؟
کعبهات اینجاست ای خون خدا؟ حجت قبول
این بیابان جای اهلالبیت پیغمبر نبود
پس چه شد آن وعدهها؟ آن باغها؟ حجت قبول
قاضریه جای امن منزل و بیتوته نیست
آمد استقبالتان سر نیزهها! حجت قبول
گوئیا این سرزمین قربانگه یاران توست
قتلگاهت میشود جای منا، حجت قبول
از حرم تا قتلگه، سعی صفا و مروه است
ای عجب حج شما دارد صفا، حجت قبول
جای زمزم خون بجوشد از گلوی اصغرت
هدیه کردی کودک ششماهه را، حجت قبول
تا قدم بر خاک پاک کربلا بگذاشتی
قلب زینب شد پر از درد و بلا، حجت قبول
گفتی ای ساقی ببین بین دو نهر آب را
پشت آن گودال کن خیمه بهپا، حجت قبول
ای علمدار سپاهم بارها را وا کنید
خارها را از بیابان کن جدا، حجت قبول
دختر نازم که جا خوش کرده بر دوش عمو
بر زمین پایش نیاید یا اخا، حجت قبول
اکبرم اینک برای خواهرم گیرد رکاب
هیچ نامحرم نبیند عمه را، حجت قبول
میرسد روزی که یک محرم نداری زینبا!
بعد من هستی اسیر اشقیا، حجت قبول
زیر سم اسبها این استخوانها بشکند
پس ندا آید ز عرش کبریا، حجت قبول
میرود سرها به نیزه، میشوم من بیکفن
از جنان گوید مرا خیرالنساء حجت قبول
***
حجّ ابراهیمی از حجّ حسینی سر زند
ای مرید کشتههای کربلا، حجت قبول
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
حجت قبول!
آمدی ای حاجی کرب و بلا، حجت قبول
سر در آوردی چرا از نینوا؟ حجت قبول
صاحب کعبه! چرا از کعبه آواره شدی؟
کعبهات اینجاست ای خون خدا؟ حجت قبول
این بیابان جای اهلالبیت پیغمبر نبود
پس چه شد آن وعدهها؟ آن باغها؟ حجت قبول
قاضریه جای امن منزل و بیتوته نیست
آمد استقبالتان سر نیزهها! حجت قبول
گوئیا این سرزمین قربانگه یاران توست
قتلگاهت میشود جای منا، حجت قبول
از حرم تا قتلگه، سعی صفا و مروه است
ای عجب حج شما دارد صفا، حجت قبول
جای زمزم خون بجوشد از گلوی اصغرت
هدیه کردی کودک ششماهه را، حجت قبول
تا قدم بر خاک پاک کربلا بگذاشتی
قلب زینب شد پر از درد و بلا، حجت قبول
گفتی ای ساقی ببین بین دو نهر آب را
پشت آن گودال کن خیمه بهپا، حجت قبول
ای علمدار سپاهم بارها را وا کنید
خارها را از بیابان کن جدا، حجت قبول
دختر نازم که جا خوش کرده بر دوش عمو
بر زمین پایش نیاید یا اخا، حجت قبول
اکبرم اینک برای خواهرم گیرد رکاب
هیچ نامحرم نبیند عمه را، حجت قبول
میرسد روزی که یک محرم نداری زینبا!
بعد من هستی اسیر اشقیا، حجت قبول
زیر سم اسبها این استخوانها بشکند
پس ندا آید ز عرش کبریا، حجت قبول
میرود سرها به نیزه، میشوم من بیکفن
از جنان گوید مرا خیرالنساء حجت قبول
***
حجّ ابراهیمی از حجّ حسینی سر زند
ای مرید کشتههای کربلا، حجت قبول