مشخصات شعر

داغ تنهایی

می‌سوزم و چون آتشی در احتراقم

آه ‌ای اجل از چه نمی‌آیی سراغم؟

 

این دشت نیت کرده یارم را بگیرد

ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم

 

با اشتیاق دیدن او زنده ماندم

آخر چه خواهد کرد غم با اشتیاقم

 

بوی جدایی می‌‌وزد در این بیابان

از رفتنت حرفی مزن چشم و چراغم

 

از لحظه‌ای که پا در این صحرا نهادیم

هر لحظه من دلواپس یک اتفاقم

 

جان یکی را تیر و خنجر می‌‌ستاند

جان یکی را تشنگی، جان مرا غم

 

اینجا سرت را روی نی می‌‌بینم آخر

آتش بگیرد دامن گل‌های باغم

 

با خنده‌اش دشمن نمک ریزد به زخمم

تنهایی‌ات داغی شده بر روی داغم

 

داغ تنهایی

می‌سوزم و چون آتشی در احتراقم

آه ‌ای اجل از چه نمی‌آیی سراغم؟

 

این دشت نیت کرده یارم را بگیرد

ای مرگ مرهم شو بر این زخم فراقم

 

با اشتیاق دیدن او زنده ماندم

آخر چه خواهد کرد غم با اشتیاقم

 

بوی جدایی می‌‌وزد در این بیابان

از رفتنت حرفی مزن چشم و چراغم

 

از لحظه‌ای که پا در این صحرا نهادیم

هر لحظه من دلواپس یک اتفاقم

 

جان یکی را تیر و خنجر می‌‌ستاند

جان یکی را تشنگی، جان مرا غم

 

اینجا سرت را روی نی می‌‌بینم آخر

آتش بگیرد دامن گل‌های باغم

 

با خنده‌اش دشمن نمک ریزد به زخمم

تنهایی‌ات داغی شده بر روی داغم

 

۱ نظر
 
  • زهرا قاسمی ۱۳۹۹/۰۲/۱۷

    عالی بود حق مطالب رو ادا کردین دستمریزاد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×