مشخصات شعر

بر هنر عشق اضافه می‌شود امروز

علت این حج ناتمام، بزرگ است

از طرفی هم سپاه شام، بزرگ است

بغض فرو خوردۀ امام، بزرگ است

 

پشت سر کاروانش آب نپاشید

آه نمک بر دل کباب نپاشید

 

ماند، وگفتند حاضر است که باشد

رفت، وگفتند عابر است که باشد

گریه ندارد! مسافر است که باشد

آب نپاشید می‌رود که نیاید

دل به بیابان تشنه زد که نیاید

 

رفت و پی‌اش آمدند نامه رسان‌ها

باز همان وعده‌ها و خط و نشان‌ها

کندی شمشیرها و نیش زبان‌ها

 

آب نباشید که به آب نیاز است

کوفه اگر مقصد است راه دراز است!

 

قافله‌ای می‌رسد، غبار ندارد

قافله سالار آن قرار ندارد

از همه یک جور انتظار ندارد

 

هرکسی از بین راه، راه جدا کرد

گاه به او دل سپرد گاه جدا کرد

 

صلح که هرگز!  جهاد هم برسد هیچ

لشگر ابن زیاد هم برسد هیچ

اینکه نسیم است، باد هم برسد هیچ

 

آب نریزید، جام‌ها پر خون است

عقل نشسته، میانه‌دار جنون است

 

نسبت این دو سپاه، یک به هزار است

مشک هنوز آنطرف به دست سوار است

با ترک لب چقدر مثل انار است

 

از سر مشکش عمو ولی نگذشته

آب هنوز از سر علی نگذشته

 

دشت پر از بوی نافه می‌شود امروز

گرگ از آهو کلافه می‌شود امروز

بر هنر عشق اضافه می‌شود امروز

 

این سر آزاد عشق بود که افتاد

در سر ما باد عشق بود که افتاد

 

سوختن در چرا به چشم نیامد؟

خطبۀ حیدر چرا به چشم نیامد؟

گریۀ اصغر چرا به چشم نیامد؟

 

پاسخ چندین هزار مسئله، سرخ است

آب بریزید، دست حرمله سرخ است

 

بر هنر عشق اضافه می‌شود امروز

علت این حج ناتمام، بزرگ است

از طرفی هم سپاه شام، بزرگ است

بغض فرو خوردۀ امام، بزرگ است

 

پشت سر کاروانش آب نپاشید

آه نمک بر دل کباب نپاشید

 

ماند، وگفتند حاضر است که باشد

رفت، وگفتند عابر است که باشد

گریه ندارد! مسافر است که باشد

آب نپاشید می‌رود که نیاید

دل به بیابان تشنه زد که نیاید

 

رفت و پی‌اش آمدند نامه رسان‌ها

باز همان وعده‌ها و خط و نشان‌ها

کندی شمشیرها و نیش زبان‌ها

 

آب نباشید که به آب نیاز است

کوفه اگر مقصد است راه دراز است!

 

قافله‌ای می‌رسد، غبار ندارد

قافله سالار آن قرار ندارد

از همه یک جور انتظار ندارد

 

هرکسی از بین راه، راه جدا کرد

گاه به او دل سپرد گاه جدا کرد

 

صلح که هرگز!  جهاد هم برسد هیچ

لشگر ابن زیاد هم برسد هیچ

اینکه نسیم است، باد هم برسد هیچ

 

آب نریزید، جام‌ها پر خون است

عقل نشسته، میانه‌دار جنون است

 

نسبت این دو سپاه، یک به هزار است

مشک هنوز آنطرف به دست سوار است

با ترک لب چقدر مثل انار است

 

از سر مشکش عمو ولی نگذشته

آب هنوز از سر علی نگذشته

 

دشت پر از بوی نافه می‌شود امروز

گرگ از آهو کلافه می‌شود امروز

بر هنر عشق اضافه می‌شود امروز

 

این سر آزاد عشق بود که افتاد

در سر ما باد عشق بود که افتاد

 

سوختن در چرا به چشم نیامد؟

خطبۀ حیدر چرا به چشم نیامد؟

گریۀ اصغر چرا به چشم نیامد؟

 

پاسخ چندین هزار مسئله، سرخ است

آب بریزید، دست حرمله سرخ است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×