- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۶
- بازدید: ۲۳۷۳
- شماره مطلب: ۸۲۴
-
چاپ
گریه را بر قد تو میکنم ای یار عزیز
عاشقان جمع که باشند خدا میآید
جان من هیچ مگویید صدا میآید
ما که از خویش برفتیم ز بس مست شدیم
یار را زود بگویید کجا میآید
حیف از این زخم که درمان بپذیرد ز طبیب
میگریزیم زجایی که دوا میآید
دارم از زخم گلستان شلوغی که مپرس
بر جگر تیغ تو هر لحظه جدا میآید
مگر از چاک گریبان تو محشر زده است
که از این معرکه بوی شهدا میآید
کیست معمار دو چشمت که ببوسم دستش
مگر این نیست که بیت از شعرا میآید؟
عاشق از خویش چه دارد، ببرد یا نبرد؟
اینقدر هست که تا کرببلا میآید
گریه را بر قد تو میکنم ای یار عزیز
این قبایی است که تنها به شما میآید
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
گریه را بر قد تو میکنم ای یار عزیز
عاشقان جمع که باشند خدا میآید
جان من هیچ مگویید صدا میآید
ما که از خویش برفتیم ز بس مست شدیم
یار را زود بگویید کجا میآید
حیف از این زخم که درمان بپذیرد ز طبیب
میگریزیم زجایی که دوا میآید
دارم از زخم گلستان شلوغی که مپرس
بر جگر تیغ تو هر لحظه جدا میآید
مگر از چاک گریبان تو محشر زده است
که از این معرکه بوی شهدا میآید
کیست معمار دو چشمت که ببوسم دستش
مگر این نیست که بیت از شعرا میآید؟
عاشق از خویش چه دارد، ببرد یا نبرد؟
اینقدر هست که تا کرببلا میآید
گریه را بر قد تو میکنم ای یار عزیز
این قبایی است که تنها به شما میآید
در بیت " ما که از خویش برفتیم ز بس مست شدیم یار را زود بگویید کجا میآید " ، اگر به جای کجا ، قید زمانی به کار می رفت بهتر بود .