- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۲۵۲۹
- شماره مطلب: ۸۲۱۲
-
چاپ
چشم بارانی
تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم
تا به کی تلخی این شبهای طولانی کشیم
نوبت ما میشود آیا؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کشیم
ما نفهمیدیم کی ما را صدا زد فاطمه
منت این لطف را با چشم بارانی کشیم
شرط یاری تو را فهمیدهام قبل از خودت
باید اول بار این یار خراسانی کشیم
میشود در وقت جان دادن رضا را دید و مرد
دست از غیرش اگر چون مرد سلمانی کشیم
دست ما را رو نکردی، دست رد کار تو نیست
دستگیری کن که دست از هرچه میدانی کشیم
وای بر ما، ما نمردیم و شنیدیم از غمت
زخم این شرمندگی داغ گرانجانی کشیم
مادرت غش کرد وقتی وا حسینت را شنید
باید امشب داد زد تا درد ویرانی کشیم
تازه میفهم اگر طفل یتیمی گم شود
میشود صد خار را از بین دامانی کشیم
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
چشم بارانی
تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم
تا به کی تلخی این شبهای طولانی کشیم
نوبت ما میشود آیا؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کشیم
ما نفهمیدیم کی ما را صدا زد فاطمه
منت این لطف را با چشم بارانی کشیم
شرط یاری تو را فهمیدهام قبل از خودت
باید اول بار این یار خراسانی کشیم
میشود در وقت جان دادن رضا را دید و مرد
دست از غیرش اگر چون مرد سلمانی کشیم
دست ما را رو نکردی، دست رد کار تو نیست
دستگیری کن که دست از هرچه میدانی کشیم
وای بر ما، ما نمردیم و شنیدیم از غمت
زخم این شرمندگی داغ گرانجانی کشیم
مادرت غش کرد وقتی وا حسینت را شنید
باید امشب داد زد تا درد ویرانی کشیم
تازه میفهم اگر طفل یتیمی گم شود
میشود صد خار را از بین دامانی کشیم