- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۳۵۲۳
- شماره مطلب: ۷۷۴۰
-
چاپ
بعد تو، من شعله شدم، سوختم
گرچه در آغوش کشیدم تو را
گریه چنان شد که ندیدم تو را
اکبر و اصغر همگی کوثرند
لیک من تشنه گزیدم تو را
چون به لبت چوب حراجی زدند
آب شدم تا که خریدم تو را
هست خضابم همه خون تا مباد
شرم دهد موی سپیدم تو را
بود نفس در تن و از دست شمر
آه که بیرون نکشیدم تو را
بعد تو، من شعله شدم، سوختم
آب شدم لیک ندیدم تو را
پاسخ معنی بده زآن لب حسین
دوش صدا کرد شنیدم تو را
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
بعد تو، من شعله شدم، سوختم
گرچه در آغوش کشیدم تو را
گریه چنان شد که ندیدم تو را
اکبر و اصغر همگی کوثرند
لیک من تشنه گزیدم تو را
چون به لبت چوب حراجی زدند
آب شدم تا که خریدم تو را
هست خضابم همه خون تا مباد
شرم دهد موی سپیدم تو را
بود نفس در تن و از دست شمر
آه که بیرون نکشیدم تو را
بعد تو، من شعله شدم، سوختم
آب شدم لیک ندیدم تو را
پاسخ معنی بده زآن لب حسین
دوش صدا کرد شنیدم تو را