- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۴۴۹۰
- شماره مطلب: ۷۷۲۶
-
چاپ
زینب شاه خراسان
رضا نشست و به معصومهاش نگاه انداخت
چنانکه چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت
خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را
به نام فاطمه آورده است زینب را
و ماه اول ذی القعده تا که پیدا شد
دخیلهای ضریح برادری وا شد
ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد
برای شاه خراسان، چه زینبی آورد
مقامش آینهای از مدارج پدر است
عجیب نیست که باب الحوائج پدر است
برای تشنه لبان باده را به خم آورد
مزار مادر خود را به شهر قم آورد
عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده
که سنگ مادر سادات را به سینه زده
چه باشکوه به دستان خود علم دارد
از این به بعد بگو فاطمه حرم دارد
من فراری از این و آن بریده کجا
پناه چادر سر تا فلک کشیده کجا
مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست
به مدح فاطمهها بهتر از علیها نیست
تویی تو فاطمه، مدح تو نیز قرآن است
برادرت به حقیقت علی ایران است
-
دو ششگوشه
آمده تا سخن از چشم خود آغاز کند
دهمین پنجره را سمت خدا باز کند
تا که یک پرده، خدا را به من ابراز کند،
جگر شیر بیارید که اعجاز کند
-
ما شاعرت شدیم، ولی محتشم نشد
هرکس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد، بزرگ نشد، محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
-
چه میکنی؟
اَصلا رقیه نه، به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند، چه میکنی؟
زینب شاه خراسان
رضا نشست و به معصومهاش نگاه انداخت
چنانکه چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت
خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را
به نام فاطمه آورده است زینب را
و ماه اول ذی القعده تا که پیدا شد
دخیلهای ضریح برادری وا شد
ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد
برای شاه خراسان، چه زینبی آورد
مقامش آینهای از مدارج پدر است
عجیب نیست که باب الحوائج پدر است
برای تشنه لبان باده را به خم آورد
مزار مادر خود را به شهر قم آورد
عجیب نیست که قم طعنه بر مدینه زده
که سنگ مادر سادات را به سینه زده
چه باشکوه به دستان خود علم دارد
از این به بعد بگو فاطمه حرم دارد
من فراری از این و آن بریده کجا
پناه چادر سر تا فلک کشیده کجا
مرا ببخش که شعرم برات زیبا نیست
به مدح فاطمهها بهتر از علیها نیست
تویی تو فاطمه، مدح تو نیز قرآن است
برادرت به حقیقت علی ایران است