- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۸۶۵
- شماره مطلب: ۷۶۵۶
-
چاپ
بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد
کوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت
آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت
در کوچههای شهر غمآلود کوفه
هرجا یتیمی بود، حال درهمی داشت
آن شب فقیری از خدای خویش پرسید
کو آنکه هر شب با فقیران عالمی داشت
مرهم برای زخم او پیدا نمیشد
امّا برای زخم عالم مرهمی داشت
بردند او را نیمه شب پنهان ز مردم
رفت آنکه بهر خویش، چاه محرمی داشت
بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد
بر روی دیوار و درش گرد غمی داشت
هر غنچه و هر گل به گلزار ولایت
بر روی گلبرگ رخ خود شبنمی داشت
از گریۀ زینب تمام عرش لرزید
وقتی میان زمزمهها زمزمی داشت
یک سو حسین و سوی دیگر مجتبایش
گریان ز هجر روی بابا ماتمی داشت
عباس او با یاد درد غربت او
در گوشۀ تنهائی خود عالمی داشت
هرگاه می خواهم که از دردش بگویم
گویم «وفائی» او مگر درد کمی داشت؟
-
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
پریشانی حسین
سلام ما به علی و نماز آخر او
به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او
سلام ما به علی و به عدل و ایمانش
سلام ما به رخ غرق خون و منبر او
-
نماز نافله
شبی که عشق به دستش، عنان راحله داشت
ز راه دور، یتیمی، نظر به قافله داشت
دلش به همره آن کاروان، سفر میکرد
ز کاروان اسیران اگر چه فاصله داشت
بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد
کوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت
آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت
در کوچههای شهر غمآلود کوفه
هرجا یتیمی بود، حال درهمی داشت
آن شب فقیری از خدای خویش پرسید
کو آنکه هر شب با فقیران عالمی داشت
مرهم برای زخم او پیدا نمیشد
امّا برای زخم عالم مرهمی داشت
بردند او را نیمه شب پنهان ز مردم
رفت آنکه بهر خویش، چاه محرمی داشت
بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد
بر روی دیوار و درش گرد غمی داشت
هر غنچه و هر گل به گلزار ولایت
بر روی گلبرگ رخ خود شبنمی داشت
از گریۀ زینب تمام عرش لرزید
وقتی میان زمزمهها زمزمی داشت
یک سو حسین و سوی دیگر مجتبایش
گریان ز هجر روی بابا ماتمی داشت
عباس او با یاد درد غربت او
در گوشۀ تنهائی خود عالمی داشت
هرگاه می خواهم که از دردش بگویم
گویم «وفائی» او مگر درد کمی داشت؟