- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۱۵۲
- شماره مطلب: ۷۶۵۵
-
چاپ
از قصّۀ خرابۀ شام آورید یاد
ای چشمها به صورت مولا نظر کنید
جاری به زخم خود، همه خون جگر کنید
زینب! حسن! حسین! علی چشم خویش بست
بر آن غریب، جامۀ ماتم به بر کنید
ریزید همچو اشک به خاک، ای ستارگان
سخت است بی علی شب خود را سحر کنید
بیرون شهر کوفه در آن کوچۀ خموش
آن کودک خرابه نشین را خبر کنید
ای جنّ و انس و حور و ملک، ای تمام خلق
تا روز حشر خاک یتیمی به سر کنید
شیر خدا نیاز ندارد دگر به شیر
اشک عزا روانه بر او از بصر کنید
امشب به جای آنکه بر او شیر آورید
خون جگر نثار، به زخم پدر کنید
از قصّۀ خرابۀ شام آورید یاد
یک شب گر از خرابۀ کوفه گذر کنید
هنگام شب جنازۀ او را چو میبرید
در سینه، داغ فاطمه را تازهتر کنید
ای نالههای نیمه شبِ هر شب علی
آتش شوید و بر جگر ما اثر کنید
از بس گناه کردهام افتادم از نظر
ای خاندان وحی، به «میثم» نظر کنید
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
از قصّۀ خرابۀ شام آورید یاد
ای چشمها به صورت مولا نظر کنید
جاری به زخم خود، همه خون جگر کنید
زینب! حسن! حسین! علی چشم خویش بست
بر آن غریب، جامۀ ماتم به بر کنید
ریزید همچو اشک به خاک، ای ستارگان
سخت است بی علی شب خود را سحر کنید
بیرون شهر کوفه در آن کوچۀ خموش
آن کودک خرابه نشین را خبر کنید
ای جنّ و انس و حور و ملک، ای تمام خلق
تا روز حشر خاک یتیمی به سر کنید
شیر خدا نیاز ندارد دگر به شیر
اشک عزا روانه بر او از بصر کنید
امشب به جای آنکه بر او شیر آورید
خون جگر نثار، به زخم پدر کنید
از قصّۀ خرابۀ شام آورید یاد
یک شب گر از خرابۀ کوفه گذر کنید
هنگام شب جنازۀ او را چو میبرید
در سینه، داغ فاطمه را تازهتر کنید
ای نالههای نیمه شبِ هر شب علی
آتش شوید و بر جگر ما اثر کنید
از بس گناه کردهام افتادم از نظر
ای خاندان وحی، به «میثم» نظر کنید