مشخصات شعر

دو تا بالِ گریه

منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم

واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

 

تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم

دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم

 

ای خدایا شب قدره، من پیشت قدری ندارم

اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم

 

منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم

منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم

 

من بی چیزو بخر، تا جزو اموال تو باشم

حال خوبی نصیبم کن، پی احوال تو باشم

 

من می‌خوام مال تو باشم، سندم رو بزن امضا

حلقه‌ای توی گوشم کن، من بشم نوکر زهرا

 

تو قفس در به درم من، زخمیِ بال و پر من

گناهام رو می‌‌‌بینی که چی آورده به سر من

 

چونکه یک عالمه غفلت، پر شده دور و بر من

توی تاریکی و ظلمت،کو خدایا سحر من

 

سحر من یه نگاهت، یه نگاه آسمونی

تا منم سفره نشین شم، کنارت تو میهمونی

 

روسیاهم مثل شب‌‌ها، مثل شب‌های جدایی

مثل تاریکی شب‌‌ها، که نداره روشنایی

 

آسمون تا منو دید گفت: چقده دور از خدایی

بعیده که روسفید شی، بعیده به چشم بیایی

 

تنها یک راه جلو پاته، اونم از لطف خداته

اون راهم راه حسینه، سفر کرببلاته

 

سفر کرببلایی، دو تا بالِ گریه می‌خواد

پا توی روضه گذاشتن، شور و حال گریه می‌خواد

 

پا توی مقتل نذاری که مجال گریه می‌خواد

سرِ روی نیزۀ یار، قیل و قال گریه می‌خواد

 

مشک خالی ابالفضل، چشم به راه گریه‌هاته

دو تا دستای ابالفضل، نگاه کن که جلو پاته

 

شاید آقا واسطه شه، شاید آقا بپذیره

به دو تادست ابالفضل، دستتو امشب بگیره

 

آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره

حرم چشماش قشنگه، صحن چشماش دلپذیره

 

خوش به حال من بی کس، که یک کس مثل تو دارم

جای مشک تو می‌خوام من همیشه گریه بیارم

 

دو تا بالِ گریه

منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم

واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

 

تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم

دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم

 

ای خدایا شب قدره، من پیشت قدری ندارم

اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم

 

منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم

منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم

 

من بی چیزو بخر، تا جزو اموال تو باشم

حال خوبی نصیبم کن، پی احوال تو باشم

 

من می‌خوام مال تو باشم، سندم رو بزن امضا

حلقه‌ای توی گوشم کن، من بشم نوکر زهرا

 

تو قفس در به درم من، زخمیِ بال و پر من

گناهام رو می‌‌‌بینی که چی آورده به سر من

 

چونکه یک عالمه غفلت، پر شده دور و بر من

توی تاریکی و ظلمت،کو خدایا سحر من

 

سحر من یه نگاهت، یه نگاه آسمونی

تا منم سفره نشین شم، کنارت تو میهمونی

 

روسیاهم مثل شب‌‌ها، مثل شب‌های جدایی

مثل تاریکی شب‌‌ها، که نداره روشنایی

 

آسمون تا منو دید گفت: چقده دور از خدایی

بعیده که روسفید شی، بعیده به چشم بیایی

 

تنها یک راه جلو پاته، اونم از لطف خداته

اون راهم راه حسینه، سفر کرببلاته

 

سفر کرببلایی، دو تا بالِ گریه می‌خواد

پا توی روضه گذاشتن، شور و حال گریه می‌خواد

 

پا توی مقتل نذاری که مجال گریه می‌خواد

سرِ روی نیزۀ یار، قیل و قال گریه می‌خواد

 

مشک خالی ابالفضل، چشم به راه گریه‌هاته

دو تا دستای ابالفضل، نگاه کن که جلو پاته

 

شاید آقا واسطه شه، شاید آقا بپذیره

به دو تادست ابالفضل، دستتو امشب بگیره

 

آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره

حرم چشماش قشنگه، صحن چشماش دلپذیره

 

خوش به حال من بی کس، که یک کس مثل تو دارم

جای مشک تو می‌خوام من همیشه گریه بیارم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×