- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۹۰۳
- شماره مطلب: ۷۶۵۳
-
چاپ
دو تا بالِ گریه
منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم
واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم
تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم
ای خدایا شب قدره، من پیشت قدری ندارم
اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم
منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم
منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم
من بی چیزو بخر، تا جزو اموال تو باشم
حال خوبی نصیبم کن، پی احوال تو باشم
من میخوام مال تو باشم، سندم رو بزن امضا
حلقهای توی گوشم کن، من بشم نوکر زهرا
تو قفس در به درم من، زخمیِ بال و پر من
گناهام رو میبینی که چی آورده به سر من
چونکه یک عالمه غفلت، پر شده دور و بر من
توی تاریکی و ظلمت،کو خدایا سحر من
سحر من یه نگاهت، یه نگاه آسمونی
تا منم سفره نشین شم، کنارت تو میهمونی
روسیاهم مثل شبها، مثل شبهای جدایی
مثل تاریکی شبها، که نداره روشنایی
آسمون تا منو دید گفت: چقده دور از خدایی
بعیده که روسفید شی، بعیده به چشم بیایی
تنها یک راه جلو پاته، اونم از لطف خداته
اون راهم راه حسینه، سفر کرببلاته
سفر کرببلایی، دو تا بالِ گریه میخواد
پا توی روضه گذاشتن، شور و حال گریه میخواد
پا توی مقتل نذاری که مجال گریه میخواد
سرِ روی نیزۀ یار، قیل و قال گریه میخواد
مشک خالی ابالفضل، چشم به راه گریههاته
دو تا دستای ابالفضل، نگاه کن که جلو پاته
شاید آقا واسطه شه، شاید آقا بپذیره
به دو تادست ابالفضل، دستتو امشب بگیره
آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره
حرم چشماش قشنگه، صحن چشماش دلپذیره
خوش به حال من بی کس، که یک کس مثل تو دارم
جای مشک تو میخوام من همیشه گریه بیارم
-
عرفات کربلاییها
ظهر زیبای وقوفه، یه وقوف آفتابی
یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی
عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه
-
شیرینترین عبادت
آقا سلام! ماه محرم شروع شد
«باز این چه شورش است و چه ماتم» شروع شد
آقا سلام! کاسۀ اشکی به من دهید
ماه گدایی من و چشمم شروع شد
-
چشم تو و مشک خالی عباس
به پای روضه نشستیم و اشک ناب شدیم
قنوت گریه گرفتیم و مستجاب شدیم
و ما که در پی خورشید نیزهات بودیم
شبانه نور گرفتیم و آفتاب شدیم
دو تا بالِ گریه
منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم
واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم
تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم
ای خدایا شب قدره، من پیشت قدری ندارم
اومدم تا سر به روی دامن عفوت بزارم
منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم
منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم
من بی چیزو بخر، تا جزو اموال تو باشم
حال خوبی نصیبم کن، پی احوال تو باشم
من میخوام مال تو باشم، سندم رو بزن امضا
حلقهای توی گوشم کن، من بشم نوکر زهرا
تو قفس در به درم من، زخمیِ بال و پر من
گناهام رو میبینی که چی آورده به سر من
چونکه یک عالمه غفلت، پر شده دور و بر من
توی تاریکی و ظلمت،کو خدایا سحر من
سحر من یه نگاهت، یه نگاه آسمونی
تا منم سفره نشین شم، کنارت تو میهمونی
روسیاهم مثل شبها، مثل شبهای جدایی
مثل تاریکی شبها، که نداره روشنایی
آسمون تا منو دید گفت: چقده دور از خدایی
بعیده که روسفید شی، بعیده به چشم بیایی
تنها یک راه جلو پاته، اونم از لطف خداته
اون راهم راه حسینه، سفر کرببلاته
سفر کرببلایی، دو تا بالِ گریه میخواد
پا توی روضه گذاشتن، شور و حال گریه میخواد
پا توی مقتل نذاری که مجال گریه میخواد
سرِ روی نیزۀ یار، قیل و قال گریه میخواد
مشک خالی ابالفضل، چشم به راه گریههاته
دو تا دستای ابالفضل، نگاه کن که جلو پاته
شاید آقا واسطه شه، شاید آقا بپذیره
به دو تادست ابالفضل، دستتو امشب بگیره
آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره
حرم چشماش قشنگه، صحن چشماش دلپذیره
خوش به حال من بی کس، که یک کس مثل تو دارم
جای مشک تو میخوام من همیشه گریه بیارم