- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۳۶۷۰
- شماره مطلب: ۷۲۰۷
-
چاپ
قصیدۀ عاشورایی حاوی سنندجی
بزرگ بار خدایا بدان نخستین نور
که از صبوحی بزمت گرفت جام ظهور
که او هنوز نبی بود و ماسوا پنهان
که او هنوز جلی بود و ماسوا مستور
به دومین رقم قدرتت که با هم بود
ظهور قدرت و نور نخست و آن مقدور
به بضعه نبیالله و آن شکایتها
که از تطاول امت کند به روز نشور
به شاه دین حسن مجتبی که سمّ نقیع
به دوستی تو نوشید چون شراب طهور
به جسم بیکفن شاه کربلایش بود
ز ریگهای بیابان کربلا کافور
به اشک¬های پیاپی روان آدم آل
که از «صحیفه» او حکم نسخ یافت زبور
به معدن اثر و بحر علم و منبع فیض
که هست مذهب آل رسول ازو مأثور
به صدق صادق و آن زهرهای سینه شکاف
که صادقانه به یادت گرفت از منصور
به بردباری موسی از جبینش بود
عیان لوامع نوری که لمعه زد در طور
به هشتمین گل گلزار دین رضا که چشید
شراب دوستیت را به زهر در انگور
به کاظم دویم آن شاه دین که طلعت او
طلوع نور هدی بود در شب دیجور
به سید دو سرا، هادی آن که در زندان
قرین خدمت او بود خلد و کوثر وحور
به عسکری شه دین آن که دشمنان گویند
که سعی او شده مشکور و، جُند او منصور
به آفتاب هدی، حجت خدا، شه دین
قوام عالم و آدم، شفای غیظ صدور
زخلق غایب امام مثال پیکر و روح
زچشم پنهان اما بسان دیده و نور
سراج عمه، ابوالقاسم «م ح م د» نام
مهین سمی و بهین وارث نخستین نور
که بر معاصی «حاوی» به لطف پرده بپوش
کبیره وخطا و ترک وعمد و سهو وعثور
قصیدۀ عاشورایی حاوی سنندجی
بزرگ بار خدایا بدان نخستین نور
که از صبوحی بزمت گرفت جام ظهور
که او هنوز نبی بود و ماسوا پنهان
که او هنوز جلی بود و ماسوا مستور
به دومین رقم قدرتت که با هم بود
ظهور قدرت و نور نخست و آن مقدور
به بضعه نبیالله و آن شکایتها
که از تطاول امت کند به روز نشور
به شاه دین حسن مجتبی که سمّ نقیع
به دوستی تو نوشید چون شراب طهور
به جسم بیکفن شاه کربلایش بود
ز ریگهای بیابان کربلا کافور
به اشک¬های پیاپی روان آدم آل
که از «صحیفه» او حکم نسخ یافت زبور
به معدن اثر و بحر علم و منبع فیض
که هست مذهب آل رسول ازو مأثور
به صدق صادق و آن زهرهای سینه شکاف
که صادقانه به یادت گرفت از منصور
به بردباری موسی از جبینش بود
عیان لوامع نوری که لمعه زد در طور
به هشتمین گل گلزار دین رضا که چشید
شراب دوستیت را به زهر در انگور
به کاظم دویم آن شاه دین که طلعت او
طلوع نور هدی بود در شب دیجور
به سید دو سرا، هادی آن که در زندان
قرین خدمت او بود خلد و کوثر وحور
به عسکری شه دین آن که دشمنان گویند
که سعی او شده مشکور و، جُند او منصور
به آفتاب هدی، حجت خدا، شه دین
قوام عالم و آدم، شفای غیظ صدور
زخلق غایب امام مثال پیکر و روح
زچشم پنهان اما بسان دیده و نور
سراج عمه، ابوالقاسم «م ح م د» نام
مهین سمی و بهین وارث نخستین نور
که بر معاصی «حاوی» به لطف پرده بپوش
کبیره وخطا و ترک وعمد و سهو وعثور