- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۴۵۹
- شماره مطلب: ۷۱۲۰
-
چاپ
خورشید هفتم
کارم کشید چون به تباهی، درست شد
این رنگ از شکست سیاهی درست شد
گفتم به خون دل بنویسم پیام را
آقا کریم بود، شفاهی درست شد
خواهی نخواهی است در این راه سوختن
ما سوختیم و خواه نخواهی درست شد
کار ثواب، کار دلم را خراب کرد
دادم چو بر گناه گواهی، درست شد
دارایی و نداری این عشق بود و بس
که در جهان گدایی و شاهی درست شد
خورشید هفتم آمد و در هفت آسمان
با این طلوع، سکۀ شاهی درست شد
آنکس که مدح او به زبان خدا نکوست
بحرالعلوم قطرۀ دریای علم اوست
خورشید شیعه شد ز لب بام او بلند
دین خدا شد از دم اسلام او بلند
از عطر علم او همه عالم معطر است
بوی علی شد از گل پیغام او بلند
جابر رسانده است سلام نبی به او
آوازۀ نبی شد از احکام او بلند
در دست مستی است عنان یگانگی
اقبال چون منی، شده با جام او بلند
چون حیدر است و در کف او ذوالفقار علم
طوفان شده است از دم آرام او بلند
اسلام مرده بود، محرم اگر نداشت
این ماه گشته از از سفر شام او بلند
تابیده بر خیال من امید تازهای
در طالعم برآمده خورشید تازهای
-
تشنگیهای تو کویرم کرد
کاروان داشت میرسید از راه، دل زینب در التهاب افتاد
تا که چشم ستارههای کبود، به سر قبر آفتاب افتادکاروانی که از هزاران دشت از سر شوق با سر آمده بود
به مرور غم خودش که رسید، کم کم از مرکب شتاب افتاد -
از رودها بپرس
از شوق مرگ پیش تو، گلگون گریستم
از رودها بپرس که من چون گریستماول شدم شکفته ز ارسال نامهات
آخر ز شرمساری مضمون گریستم -
شعلۀ عشق خانمان سوز است
زنده هستم به عشق دلداری
به امید طلوع دیداری
گاه دنبال زندگی هستم
گاه دنبال چوبۀ داری
خورشید هفتم
کارم کشید چون به تباهی، درست شد
این رنگ از شکست سیاهی درست شد
گفتم به خون دل بنویسم پیام را
آقا کریم بود، شفاهی درست شد
خواهی نخواهی است در این راه سوختن
ما سوختیم و خواه نخواهی درست شد
کار ثواب، کار دلم را خراب کرد
دادم چو بر گناه گواهی، درست شد
دارایی و نداری این عشق بود و بس
که در جهان گدایی و شاهی درست شد
خورشید هفتم آمد و در هفت آسمان
با این طلوع، سکۀ شاهی درست شد
آنکس که مدح او به زبان خدا نکوست
بحرالعلوم قطرۀ دریای علم اوست
خورشید شیعه شد ز لب بام او بلند
دین خدا شد از دم اسلام او بلند
از عطر علم او همه عالم معطر است
بوی علی شد از گل پیغام او بلند
جابر رسانده است سلام نبی به او
آوازۀ نبی شد از احکام او بلند
در دست مستی است عنان یگانگی
اقبال چون منی، شده با جام او بلند
چون حیدر است و در کف او ذوالفقار علم
طوفان شده است از دم آرام او بلند
اسلام مرده بود، محرم اگر نداشت
این ماه گشته از از سفر شام او بلند
تابیده بر خیال من امید تازهای
در طالعم برآمده خورشید تازهای