مشخصات شعر

با چشم‌های غیرت سقّا

زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم


تا تاول دوبار‌ه‌ای از راه می‌رسد
با گریه آه می‌کشد آن را هنوز هم


آهسته بغض می‌کند و خیس می‌شود
 زخم کبود گونه‌اش: «آیا هنوز هم


مهمان چوب دستی شهر جسارتی؟
من مانده‌ام به حسرت لب ها هنوز هم»


من دردهای روسری‌ام را نگفته‌ام
با چشم‌های غیرت سقّا هنوز هم


از صحبت کنیزی‌مان گریه می‌کنم
می‌لرزم از خجالتش امّا هنوز هم


مُحرم شدم، طواف کنم، بوسه‌ها زنم
آنجا که هست کعبۀ دنیا هنوز هم
***
دلتنگ بود و رفت و نگفتید خوب شد
گوش بدون زینت او، یا هنوز هم؟

 

با چشم‌های غیرت سقّا

زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم


تا تاول دوبار‌ه‌ای از راه می‌رسد
با گریه آه می‌کشد آن را هنوز هم


آهسته بغض می‌کند و خیس می‌شود
 زخم کبود گونه‌اش: «آیا هنوز هم


مهمان چوب دستی شهر جسارتی؟
من مانده‌ام به حسرت لب ها هنوز هم»


من دردهای روسری‌ام را نگفته‌ام
با چشم‌های غیرت سقّا هنوز هم


از صحبت کنیزی‌مان گریه می‌کنم
می‌لرزم از خجالتش امّا هنوز هم


مُحرم شدم، طواف کنم، بوسه‌ها زنم
آنجا که هست کعبۀ دنیا هنوز هم
***
دلتنگ بود و رفت و نگفتید خوب شد
گوش بدون زینت او، یا هنوز هم؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×