- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۴۹۵
- شماره مطلب: ۷۰۱۷
-
چاپ
عطر سیب
خیزران و بوسه بر دندان و لبها خوب نیست
ما عزاداریم، این بزم و طربها خوب نیست
در مذاق من که عطر سیب را حس کردهام
بوی تند و تیز این ماءالعنبها خوب نیست
در جواب بی ادبها بی محلی کردهام
چون تو گفتی صحبت با بی ادبها خوب نیست
هم یتیمم هم گرسنه، پس بگو تکلیف چیست؟
عمه میگوید که این نان و رطبها خوب نیست
گفت اطعام اسیران مستحب باشد ولی
نزد ما آوردن این مستحبها خوب نیست
دیشب از تخریب دیوار خرابه بحث بود
اضطراب و ترس وقت خواب، شبها خوب نیست
-
شد آب و نان هر شب من گریه بر حسین
از لحظههای رو به زوالی که داشتم
هرچند سوخته، پروبالی که داشتمبا اینکه ناامید ز بخشش شدم ولی
تغییر کرد فرض محالی که داشتم -
۴
ماه رویم یک شبه گردید با شب آشنا
تار و پودم شد به وضع نامرتب آشنارانده از شهر و بیابانم در این وادی، که شد
پای با خار و جگر با نیش عقرب آشنا -
هم بازی
زخمهایم شده این لحظه مداوا مثلاً
چشم کم سوی من امشب شده بینا مثلاًآمدی تا که تو هم بازی دختر بشوی؟
باشد ای رأس حنا بسته! تو بابا مثلا
عطر سیب
خیزران و بوسه بر دندان و لبها خوب نیست
ما عزاداریم، این بزم و طربها خوب نیست
در مذاق من که عطر سیب را حس کردهام
بوی تند و تیز این ماءالعنبها خوب نیست
در جواب بی ادبها بی محلی کردهام
چون تو گفتی صحبت با بی ادبها خوب نیست
هم یتیمم هم گرسنه، پس بگو تکلیف چیست؟
عمه میگوید که این نان و رطبها خوب نیست
گفت اطعام اسیران مستحب باشد ولی
نزد ما آوردن این مستحبها خوب نیست
دیشب از تخریب دیوار خرابه بحث بود
اضطراب و ترس وقت خواب، شبها خوب نیست