مشخصات شعر

۴

ماه رویم یک شبه گردید با شب آشنا
تار و پودم شد به وضع نامرتب آشنا

 

رانده از شهر و بیابانم در این وادی، که شد
پای با خار و جگر با نیش عقرب آشنا

 

خوب می‌فهمد یهودی قصدش از شادی چه بود
هرکه باشد مثل من با نام مرحب آشنا

 

بعثت من در خرابه روی داد آن شب که شهر
شد به لطف ناله‌ام با لفظ یارب آشنا

 

از کرامات اسارت دیگر این بوده که شد
شام هم با آفتاب روی زینب آشنا

 

حسرت یک بوسه با جانم نمی‌دانی چه کرد
آن شبی که شد مکرر چوب با لب آشنا

 

۴

ماه رویم یک شبه گردید با شب آشنا
تار و پودم شد به وضع نامرتب آشنا

 

رانده از شهر و بیابانم در این وادی، که شد
پای با خار و جگر با نیش عقرب آشنا

 

خوب می‌فهمد یهودی قصدش از شادی چه بود
هرکه باشد مثل من با نام مرحب آشنا

 

بعثت من در خرابه روی داد آن شب که شهر
شد به لطف ناله‌ام با لفظ یارب آشنا

 

از کرامات اسارت دیگر این بوده که شد
شام هم با آفتاب روی زینب آشنا

 

حسرت یک بوسه با جانم نمی‌دانی چه کرد
آن شبی که شد مکرر چوب با لب آشنا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×