مشخصات شعر

به پیشگاه حضرت قاسم بن الحسن (ع)

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی

دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی

 

لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو

لک زد دلم! چرا؟! چه شده؟ بی­ صدا شدی

 

افتاده­‌ای به خاک و پر از زخم گشته­‌ای

افتاده­‌ای به خاک و پر از ردِّ پا شدی

 

از پای کوبی سم اسبان عجیب نیست

ای پارۀ دلم که چنین نخ­ نما شدی

 

دیروز شانه­‌ات زدم امروز دیده­‌ام

با پنجه­‌های قاتل خود آشنا شدی

 

بر روی خاک مثل عمو قد کشیده­ای؟!

یا بس که تیغ خورده­‌ای از زخم وا شدی؟!

 

گفتم عصای پیری من بعد اکبری؛

امّا از این شکستۀ تنها جدا شدی

به پیشگاه حضرت قاسم بن الحسن (ع)

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی

دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی

 

لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو

لک زد دلم! چرا؟! چه شده؟ بی­ صدا شدی

 

افتاده­‌ای به خاک و پر از زخم گشته­‌ای

افتاده­‌ای به خاک و پر از ردِّ پا شدی

 

از پای کوبی سم اسبان عجیب نیست

ای پارۀ دلم که چنین نخ­ نما شدی

 

دیروز شانه­‌ات زدم امروز دیده­‌ام

با پنجه­‌های قاتل خود آشنا شدی

 

بر روی خاک مثل عمو قد کشیده­ای؟!

یا بس که تیغ خورده­‌ای از زخم وا شدی؟!

 

گفتم عصای پیری من بعد اکبری؛

امّا از این شکستۀ تنها جدا شدی

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×