- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۸۰۸
- شماره مطلب: ۶۸۹۵
-
چاپ
عطر یاس سرخ
بوی سیب سرخ دارد میوزد در کربلا
خاک هم از آسمان دل میبرد در کربلا
یک نفر که جای دستش بال در آورده است
بیخود از خود دور گنبد میپرد در کربلا
وا شگفتا فرق اکبر تا دهان وا میکند
نعرۀ الله اکبر میکشد در کربلا
هر شب جمعه زنی میآید و از چشمهاش
عطر یاس سرخ و تازه میچکد در کربلا
هر شب جمعه زنی با پهلوی گل کردهاش
دور گودال پر از خون میدود در کربلا
جمعه شب تا آسمانش میبرند اما ولی
قلب خود را باز هم جا مینهد درکربلا
قلب او توی ضریح زخمی شش گوشهای
با تمام عشق دارد میتپد در کربلا
بوی سیب سرخ میآید گمانم باز هم
شمر دارد سینهای را میدرد در کربلا
-
غزلهای فرات
باز هم کوچه و یک لشگرِ بی عمامه
باز افتاده وسط، حیدرِ بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سرِ بی عمامه
-
سورۀ لب تشنه
داری هوای هیئتمان میکنی حسین
لبریز از فضیلتمان میکنی حسین
داری به سمت هیئتمان گام میزنی
دل آشنای غربتمان میکنی حسین -
دل خوشبو
دست بر سینه فرود آمد و دم خوشبو شد
اشک از چشم برون آمد و غم خوشبو شد
نوحههای دودمه تاب ز هیئت بردند
غم که روی جگرم ریخت، دلم خوشبو شد
عطر یاس سرخ
بوی سیب سرخ دارد میوزد در کربلا
خاک هم از آسمان دل میبرد در کربلا
یک نفر که جای دستش بال در آورده است
بیخود از خود دور گنبد میپرد در کربلا
وا شگفتا فرق اکبر تا دهان وا میکند
نعرۀ الله اکبر میکشد در کربلا
هر شب جمعه زنی میآید و از چشمهاش
عطر یاس سرخ و تازه میچکد در کربلا
هر شب جمعه زنی با پهلوی گل کردهاش
دور گودال پر از خون میدود در کربلا
جمعه شب تا آسمانش میبرند اما ولی
قلب خود را باز هم جا مینهد درکربلا
قلب او توی ضریح زخمی شش گوشهای
با تمام عشق دارد میتپد در کربلا
بوی سیب سرخ میآید گمانم باز هم
شمر دارد سینهای را میدرد در کربلا