- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۳۲۱
- شماره مطلب: ۶۸۳۶
-
چاپ
رزق اشک
چشمی که رزق اشک جاری را ببیند
قطعاً بهشت رستگاری را ببیند
عمر شکوفه، از خودش تا میوۀ خوب
باید که باران بهاری را ببیند
برکه اگر آرام باشد، آب مرده است
شوری بخوان! دل بیقراری را ببیند
دارایی و دانایی از هم دور دورند
عرشی شود هرکس نداری را ببیند
همسایگی با فاطمه در روضهها هست
زهرا سر سفره کناری را ببیند
کرببلا آیینهای بوده که آدم
رمز بلند پایداری را ببیند
خوب است عاشق لااقل از خاک تربت
در قبر خود عطر نگاری را ببیند
آری هزار و نهصد و... زینب زمین خورد
در قتلگاهت زخم کاری را ببیند
چشمان یک دختر به جای چشم بابا
چشمان ناپاک سواری را ببیند
«قرآن شراب مومن است» اما چه خون شد
قلبی که بر سرنیزه، قاری را ببیند
-
با چشمهای غیرت سقّا
زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم
تا تاول دوبارهای از راه میرسد
با گریه آه میکشد آن را هنوز هم -
عرش مال تو شد
رسید وقت رسیدن به ضربههای کسی
شکست حنجـره اما به زیر پای کسیآهای خنجـر کهنه! نمیشود نبری؟
نمیشود که بمیرد کسی به جای کسی؟ -
واقعاً؟!
تا سحر مانده تو خورشید درخشان شدهای؟
گل آغوش من سوخته دامان شدهای؟
مادرم تاب ندارم که ببینم خاری
رفته در پات و کمی غمزده از آن شدهای
رزق اشک
چشمی که رزق اشک جاری را ببیند
قطعاً بهشت رستگاری را ببیند
عمر شکوفه، از خودش تا میوۀ خوب
باید که باران بهاری را ببیند
برکه اگر آرام باشد، آب مرده است
شوری بخوان! دل بیقراری را ببیند
دارایی و دانایی از هم دور دورند
عرشی شود هرکس نداری را ببیند
همسایگی با فاطمه در روضهها هست
زهرا سر سفره کناری را ببیند
کرببلا آیینهای بوده که آدم
رمز بلند پایداری را ببیند
خوب است عاشق لااقل از خاک تربت
در قبر خود عطر نگاری را ببیند
آری هزار و نهصد و... زینب زمین خورد
در قتلگاهت زخم کاری را ببیند
چشمان یک دختر به جای چشم بابا
چشمان ناپاک سواری را ببیند
«قرآن شراب مومن است» اما چه خون شد
قلبی که بر سرنیزه، قاری را ببیند