- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۹۹۳
- شماره مطلب: ۶۸۰۸
-
چاپ
ورود سیدالشهداء (ع) به مکه معظمه و حرکت مسلم به جانب کوفه
صاحب بیت حرم شد در حرم
تا بماند در حرم آن محترم
راز پنهان با خدای خویش داشت
دل ز جور خشم در تشویش داشت
کوفیان و اهل بصره سر به سر
رقعهها بنوشته بر فخر بشر
کای امام مقتدای خاص و عام
جانشین حضرت خیر الانام
ما همه از شیعیان آن شهیم
رو به ما کن تا به پایت سر نهیم
ابن عم خویش را فرمود شاه
رو به کوفه باش ایشان را پناه
مسلم آمد از حجاز اندر عراق
شاه را بگذشت در داغ و فراق
اول اندر خانه مختار بود
آمد اندر خانه هانی فرود
واقف از حالش شدی آن بی حیا
خواست هانی را و کرد آزارها
آمد او از خانه هانی برون
طوعه را شد به منزل رهنمون
باز مخبر گشت چون ابن زیاد
حکم بر قتلش نمود آن بد نهاد
بهر قتلش حمله شد از هر طرف
از یمین و از یسارش بسته صف
تیغ بر کف آمد از منزل برون
میزد و میگشت از آن قوم دون
هر طرف افکند شجعان سپاه
از زمین بر پشت بام آن بی پناه
بر سپاه کفر چون شد کار تنگ
میزدندش از در و دیوار سنگ
تیغ و جان را هر دو بگرفته به کف
چشم گریان بهر شاه لو کشف
ابن حمران تیغ بر وی آخته
قلب پیغمبر از آن بگداخته
آن یکی با نوک نی کتفش درید
وان دگر افکند تیغ و لب برید
زین جراحت دستش از کار افتاد
پشت بر دیوار کرد و ایستاد
استر آوردند و کردندش سوار
شد سوی دارالاماره ره سپار
نایب سلطان دین فخر بشر
شد مقابل با عبید بد سیر
کفر افشا مینمود از آنچه گفت
بهر حجت حرف اسلامی شنفت
حکم بر قتلش نمود آن بی حیا
تا ببرندش سر از جور و جفا
رو به ابن سعد فرمود آن جناب
با وصیت کرد عالم را کباب
قاتلش بگرفت و پشت بام رفت
خون دل از چشم خاص و عام رفت
رو به بطحا کرد و گفت آن دل غمین
کای شه بطحا بیا حالم ببین
کوفیان کردند با من این جفا
گر بیایی میفتی اندر بلا
اهل کوفه را حق بگذاشتند
تیغ کین بر روی ما افراشتند
راز خود میگفت با فخر ز من
سر بریدش قاتل بی دین ز تن
ای بنائی جسم او در معبر است
خون از این غم در دل پیغمبر است
-
مناجات حضرت سیدالشهدا (ع) در گودال قتلگاه
ای خوش آن عاشق که یارش در بر است
پای تا سر محو روی دلبر است
ای خوش آن عاشق که اندر کوی یار
جان سپارد در خم ابروی یار
-
هجوم لشکر به جانب خیمهگاه و توجه امام به ایشان
بانگ واویلا شد از اهل حرم
تا به عرش کبریایی دم به دم
لشکر اندر شیون و طفلان غمین
نالۀ زینب شنیدی شاه دین
-
شهادت حضرت علی اصغر (ع) روی دست پدر بزرگوار
باز میخواهم به مستی سر کنم
روی طبع خویش را زیور کنم
طفل طبعم چون گران جانی کند
دیده بهرش مهد جنبانی کند
-
به امداد آمدن عرشیان و فرشیان جهت آن بزرگوار
ای خوش آن مستی که مست دلبر است
از وصال دوست عشقش بر سر است
ای خوش آن مردی که در میدان عشق
جان دهد اندر ره جانان عشق
ورود سیدالشهداء (ع) به مکه معظمه و حرکت مسلم به جانب کوفه
صاحب بیت حرم شد در حرم
تا بماند در حرم آن محترم
راز پنهان با خدای خویش داشت
دل ز جور خشم در تشویش داشت
کوفیان و اهل بصره سر به سر
رقعهها بنوشته بر فخر بشر
کای امام مقتدای خاص و عام
جانشین حضرت خیر الانام
ما همه از شیعیان آن شهیم
رو به ما کن تا به پایت سر نهیم
ابن عم خویش را فرمود شاه
رو به کوفه باش ایشان را پناه
مسلم آمد از حجاز اندر عراق
شاه را بگذشت در داغ و فراق
اول اندر خانه مختار بود
آمد اندر خانه هانی فرود
واقف از حالش شدی آن بی حیا
خواست هانی را و کرد آزارها
آمد او از خانه هانی برون
طوعه را شد به منزل رهنمون
باز مخبر گشت چون ابن زیاد
حکم بر قتلش نمود آن بد نهاد
بهر قتلش حمله شد از هر طرف
از یمین و از یسارش بسته صف
تیغ بر کف آمد از منزل برون
میزد و میگشت از آن قوم دون
هر طرف افکند شجعان سپاه
از زمین بر پشت بام آن بی پناه
بر سپاه کفر چون شد کار تنگ
میزدندش از در و دیوار سنگ
تیغ و جان را هر دو بگرفته به کف
چشم گریان بهر شاه لو کشف
ابن حمران تیغ بر وی آخته
قلب پیغمبر از آن بگداخته
آن یکی با نوک نی کتفش درید
وان دگر افکند تیغ و لب برید
زین جراحت دستش از کار افتاد
پشت بر دیوار کرد و ایستاد
استر آوردند و کردندش سوار
شد سوی دارالاماره ره سپار
نایب سلطان دین فخر بشر
شد مقابل با عبید بد سیر
کفر افشا مینمود از آنچه گفت
بهر حجت حرف اسلامی شنفت
حکم بر قتلش نمود آن بی حیا
تا ببرندش سر از جور و جفا
رو به ابن سعد فرمود آن جناب
با وصیت کرد عالم را کباب
قاتلش بگرفت و پشت بام رفت
خون دل از چشم خاص و عام رفت
رو به بطحا کرد و گفت آن دل غمین
کای شه بطحا بیا حالم ببین
کوفیان کردند با من این جفا
گر بیایی میفتی اندر بلا
اهل کوفه را حق بگذاشتند
تیغ کین بر روی ما افراشتند
راز خود میگفت با فخر ز من
سر بریدش قاتل بی دین ز تن
ای بنائی جسم او در معبر است
خون از این غم در دل پیغمبر است