- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
- بازدید: ۲۶۹۸۳
- شماره مطلب: ۶۸
-
چاپ
زبان حال حضرت زینب با سیدالشهدا بعد از شهادت حضرت اباالفضل (علیهم السّلام)
ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟!
من بمیرم از چه با چشمان گریان آمدی؟!
کودکان چشم انتظار و تشنه لب اندر حرم
بی برادر از چه رو در نزد طفلان آمدی؟!
خاک بر فرقم قد سروت چرا خم گشتهاست؟!
محرم زینب چرا مبهوت و حیران آمدی؟!
پس علمدارت چه شد؟! سقّا و سالارت چه شد؟!
از کنار علقمه با چشم سوزان آمدی
خون دامانت یقین از فرق عبّاس من است؛
پس چرا او را نهادی در بیابان آمدی؟!
پیکر آغشته در خونش چرا ناوردهای؟!
جان زینب را سپردی دست عدوان آمدی
ره پیاده، قد خمیده، دل پر از خون، ناامید
کور شم من! این چه حالستی ز میدان آمدی؟!
گفت: خواهر پشت من از داغ عبّاسم شکست؛
بی برادر گشتم و عمرم به پایان آمدی
دیگر از بهر اسیری زینبم آماده باش
از چه بیرون از حرم خواهر شتابان آمدی؟!
غم مخور «صالح» گناهت ار فزون است از شمار
چون به دربار حسین آن شاه خوبان آمدی
زبان حال حضرت زینب با سیدالشهدا بعد از شهادت حضرت اباالفضل (علیهم السّلام)
ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟!
من بمیرم از چه با چشمان گریان آمدی؟!
کودکان چشم انتظار و تشنه لب اندر حرم
بی برادر از چه رو در نزد طفلان آمدی؟!
خاک بر فرقم قد سروت چرا خم گشتهاست؟!
محرم زینب چرا مبهوت و حیران آمدی؟!
پس علمدارت چه شد؟! سقّا و سالارت چه شد؟!
از کنار علقمه با چشم سوزان آمدی
خون دامانت یقین از فرق عبّاس من است؛
پس چرا او را نهادی در بیابان آمدی؟!
پیکر آغشته در خونش چرا ناوردهای؟!
جان زینب را سپردی دست عدوان آمدی
ره پیاده، قد خمیده، دل پر از خون، ناامید
کور شم من! این چه حالستی ز میدان آمدی؟!
گفت: خواهر پشت من از داغ عبّاسم شکست؛
بی برادر گشتم و عمرم به پایان آمدی
دیگر از بهر اسیری زینبم آماده باش
از چه بیرون از حرم خواهر شتابان آمدی؟!
غم مخور «صالح» گناهت ار فزون است از شمار
چون به دربار حسین آن شاه خوبان آمدی