- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۷۹۴
- شماره مطلب: ۶۷۵۰
-
چاپ
بهانۀ غم
شب را کنار زد و سحر آفریده شد
چشمی زدی به ماه، نظر آفریده شد
از چهرهات جنون و جنان را جلا زدند
از چشمهات شور و شرر آفریده شد
وقتی خدا به برق نگاهت اشاره کرد
خورشیدکی به نام هنر آفریده شد
قبل از تو بیستون خبر از تیشهای نداشت
با تو به شکل تیشه، خبر آفریده شد
با کربلا نگاه تو را قاب کرد و بعد
پیغمبری به شکل بشر آفریده شد
غیرت که ذره پرور کوی دل تو بود
آتش فرو نشست و ظفر آفریده شد
تاریخ آن زمان همه شمشیر بود و تیر
پلکی زدی به غیظ، سپر آفریده شد
دل واژههای یوسف لیلا شنیدنی ست
چشمیدر انتظار تو، تر آفریده شد
آری جهان بهانۀ غم را بلد نبود
با این دلیل تلخ، سفر آفریده شد
-
خاک دیوانگی مجنونها
بغضها دسته دسته میلرزند
چمدانی که دست زن مانده
اتوبوسی که بی هوا رفته
چشمهایی که بر ترن مانده
-
داغ غریب
در ماتم دردانۀ معصوم علی
خون میچکد از دیدۀ مظلوم علی
امروز زمین لباس غم پوشیده
از داغ غریب «امّ کلثوم» علی
-
شبیه اشک
بر جدّ مطهرت شبیهی، بانو!
بر فاطمه مادرت شبیهی، بانو!
بر زینب و اشکهای او میمانی
بر غربت خواهرت شبیهی، بانو!
بهانۀ غم
شب را کنار زد و سحر آفریده شد
چشمی زدی به ماه، نظر آفریده شد
از چهرهات جنون و جنان را جلا زدند
از چشمهات شور و شرر آفریده شد
وقتی خدا به برق نگاهت اشاره کرد
خورشیدکی به نام هنر آفریده شد
قبل از تو بیستون خبر از تیشهای نداشت
با تو به شکل تیشه، خبر آفریده شد
با کربلا نگاه تو را قاب کرد و بعد
پیغمبری به شکل بشر آفریده شد
غیرت که ذره پرور کوی دل تو بود
آتش فرو نشست و ظفر آفریده شد
تاریخ آن زمان همه شمشیر بود و تیر
پلکی زدی به غیظ، سپر آفریده شد
دل واژههای یوسف لیلا شنیدنی ست
چشمیدر انتظار تو، تر آفریده شد
آری جهان بهانۀ غم را بلد نبود
با این دلیل تلخ، سفر آفریده شد