- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۴۷۹۷
- شماره مطلب: ۶۷۴۸
-
چاپ
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
اذان سرمه میگویند در چشم شبستانش
صدای صبح میپیچید به صحن شبنمستانش
ز فرط تازگی زخم خدا را بیکفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش
غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشم تیغ هم سر در گریبانش
نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک
خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش
دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا
خدا شبهای جمعه میشود انگار مهمانش
عقیق از خون و در از اشک، مقتل جمعه بازار است
دم اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش
ز بس در دست و دلبازی قیامت کرده در مقتل
برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش
به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند
که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش
چه حالی یابد آن بانوی سینهچاک یا حیدر
اگر مثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش
سر هر کوچهای نام شهیدی روضه میخواند
به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش
اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم
اگر هرگز نمیترسیم از کابوس و هذیانش
خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را
نبیند نیزۀ تهدید غربیها هراسانش
بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست
بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش
بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد
نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش
چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلاییهاست
نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش
رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم
اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنانش
حرم کی بیمدافع مانده یارب غیر عاشورا
خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش
-
روضۀ فاش از رخ مستور میگیریم ما
نان گرم روضه را از شور میگیریم ما
از تنور سرد دوزخ، نور میگیریم ما
سردر هر بیت، پرچم میزنیم از اشک خویش
آخر شیرین زبانی، شور میگیریم ما
-
کسی ز عهدۀ این روضه، برنمیآید
تو دست شستهای ای عشق، از ملال خودت
حسین، دغدغهات بود و بی خیال خودت
حسین، حرّی اگر داشت، من تو را حرّم!
ببند زخم سرم را به دستمال خودت
-
نان روضه
نان گرم روضه را از شور میگیریم ما
از تنور سرد دوزخ، نور میگیریم ما
سردر هر بیت، پرچم میزنیم از اشک خویش
آخر شیرین زبانی، شور میگیریم ما
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
اذان سرمه میگویند در چشم شبستانش
صدای صبح میپیچید به صحن شبنمستانش
ز فرط تازگی زخم خدا را بیکفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش
تماشا میکنم از بین انگشتان بهشتش را
مبادا انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش
غرورش یک سروگردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشم تیغ هم سر در گریبانش
نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک
خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش
دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا
خدا شبهای جمعه میشود انگار مهمانش
عقیق از خون و در از اشک، مقتل جمعه بازار است
دم اصلی هیاهو بود و غارت گشت دکانش
ز بس در دست و دلبازی قیامت کرده در مقتل
برای غارت غفران طمع کرده است شیطانش
به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند
که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش
چه حالی یابد آن بانوی سینهچاک یا حیدر
اگر مثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش
سر هر کوچهای نام شهیدی روضه میخواند
به لطف شاه ری کرب و بلا گردیده تهرانش
اگر با کدخدای جاهلیّت تیغ در تیغیم
اگر هرگز نمیترسیم از کابوس و هذیانش
خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را
نبیند نیزۀ تهدید غربیها هراسانش
بگو با کدخدا فرماندۀ ما اهل عاشوراست
بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش
بگو فرماندۀ ما رنگی از خون خدا دارد
نخواهد داد دست بیعتی بر آل مروانش
چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلاییهاست
نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش
رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم
اگر باور نداری از یمن بین تا به لبنانش
حرم کی بیمدافع مانده یارب غیر عاشورا
خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش