- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۹۹۷
- شماره مطلب: ۶۷۴۴
-
چاپ
بند هفتم: حَبلُ المَتین
در گوشۀ افق پل رنگین کمان زدی
هفتاد و دو بهشت زمرّد فشان زدی
تا پاسدار خون تو خون خدا شود
بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی
رنگ شفق گرفته به خود آفتاب ظهر
با این خضاب سرخ که بر خیزران زدی
خون از نهاد سنگ خروشید و خواست تا
رودی دژم شود که به یالش عنان زدی
هر جا دلی به سان عقیق یمن گداخت
مهر ولا و مهر ولایت بر آن زدی
بر لکّههای خونی چشمان اشکبار
پیرایهای ز حزن و شعف توأمان زدی
ای عشق در حمایت حصن حصین تو
فتـح الفتوح بیرق حبل المتین تو
-
بند دهم: خروجی معراج
شمس الرکاب زین شرف را یراق کن
رخصت ز حق گرفته و رفع نفاق کن
فتحی ورای سیر فروبستۀ زمان
در بیکران علم خدا با براق کن
-
بند نهم: تَـلِّ حضور ..
بر در زدم هوار که دیوار بشنود
در تار و پود آینه زنگار بشنود
حاشا کسی که مشق هلاهل نکرده است
«احلی من العسل» ز لب یار بشنود
-
بند هشتم: أنَا العَبد
«من» بازتاب اشهد در خون تپیده است
هر صبح و شام آن سر بر نی دمیده است
من، «من یزید» دارد و از هر شریعهاش
فوّارهای به سمت عطش قد کشیده است
بند هفتم: حَبلُ المَتین
در گوشۀ افق پل رنگین کمان زدی
هفتاد و دو بهشت زمرّد فشان زدی
تا پاسدار خون تو خون خدا شود
بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی
رنگ شفق گرفته به خود آفتاب ظهر
با این خضاب سرخ که بر خیزران زدی
خون از نهاد سنگ خروشید و خواست تا
رودی دژم شود که به یالش عنان زدی
هر جا دلی به سان عقیق یمن گداخت
مهر ولا و مهر ولایت بر آن زدی
بر لکّههای خونی چشمان اشکبار
پیرایهای ز حزن و شعف توأمان زدی
ای عشق در حمایت حصن حصین تو
فتـح الفتوح بیرق حبل المتین تو