- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۱۴
- بازدید: ۳۴۲۵
- شماره مطلب: ۶۷۲
-
چاپ
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
این روزها پر از تب مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بی وفاییام
ای زخمی از دورویی من! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشناییام
گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستاییام
گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هواییام
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته بالی و بی دست و پاییام...
پلکم که گرم میشود از خواب میپرم
با سرفههای همسفر شیمیاییام
آورده ام بضاعت مزجاه قوم را
انگشتر "عزیز"م و تسبیح داییام
آوردهام پناه به شش گوشۀ غمت
برگشتهام به اصلیت نینواییام
دستت همیشه روی سر ما پیادههاست
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
::
شعر از سرم پرید... دلم پیش موکب است
این بار چندم است که یخ کرد چاییام
-
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
هر روز میسوزی و خاکستر نداری
تو سایه بر سر داشتی، دیگر نداری
«خورشید بر نی بود» و حق داری بسوزی
دیدی به جز او سایهای بر سر نداری
برگشتهای؛ این را کسی باور نمیکرد
برگشتهای؛ این را خودت باور نداری
-
باید بروم زود خودم را برسانم
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
از مکه خبر آمده از رکن یمانی
نزدیک اذان ناله بلند است سحرها
-
غزل بی سر
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخم خورده و بی سر بیاورمیک قطعه خواندی از روی نی، شاعرت شدم
آن قطعه را نشد به غزل دربیاورم
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
این روزها پر از تب مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بی وفاییام
ای زخمی از دورویی من! دوست دارمت
در گیرودار تیرگی و روشناییام
گم کرده ام مسیر تو را در غبار شهر
اما اسیر توست دل روستاییام
گفتند کربلای زمینی... نیامدم
حالا که راه بسته شده من هواییام
این بار چندم است که تا مرز آمدم
آه از شکسته بالی و بی دست و پاییام...
پلکم که گرم میشود از خواب میپرم
با سرفههای همسفر شیمیاییام
آورده ام بضاعت مزجاه قوم را
انگشتر "عزیز"م و تسبیح داییام
آوردهام پناه به شش گوشۀ غمت
برگشتهام به اصلیت نینواییام
دستت همیشه روی سر ما پیادههاست
این اربعین به لطف خدا کربلاییام
::
شعر از سرم پرید... دلم پیش موکب است
این بار چندم است که یخ کرد چاییام