- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۱۰۲۸
- شماره مطلب: ۶۶۵۲
-
چاپ
لالۀ عباسی
به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من
اگر چشمیبه سوگش خشک شد، تَر کردنش با من
تو کارت را بکن با شعبهها من هم حواسم هست
حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من
جواب تیغ را تیر اینچنین از روی زه پَر داد
اگر اصغر بیارد ذبحِ اکبر کردنش با من
اگر که لالۀ عباسی خود را حسین آورد
تو دستش را بزن ای تیغ، پر پر کردنش با من
رها شد نیزهای و گفت مسئولیت این سر
از اینجا تا شبِ تقدیمِ دختر کردنش با من
صدای نیزه را خاری شنید و گفت بعد از ظهر؛
ز خیمه هر که آمد سَدِّ مَعبَر کردنش با من
یقیناً شیشۀ پای رقیه بی تَرَک مانده
مغیلان را خَبر کردم مشجّر کردنش با من
همین طور اسبی از آن دور با نُه اسب دیگر گفت
شبیه قاسمش، چندیدن برابر کردنش با من
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
لالۀ عباسی
به گوش تیر گفتا تیغ، بی سر کردنش با من
اگر چشمیبه سوگش خشک شد، تَر کردنش با من
تو کارت را بکن با شعبهها من هم حواسم هست
حسین اکبر اگر آورد، اصغر کردنش با من
جواب تیغ را تیر اینچنین از روی زه پَر داد
اگر اصغر بیارد ذبحِ اکبر کردنش با من
اگر که لالۀ عباسی خود را حسین آورد
تو دستش را بزن ای تیغ، پر پر کردنش با من
رها شد نیزهای و گفت مسئولیت این سر
از اینجا تا شبِ تقدیمِ دختر کردنش با من
صدای نیزه را خاری شنید و گفت بعد از ظهر؛
ز خیمه هر که آمد سَدِّ مَعبَر کردنش با من
یقیناً شیشۀ پای رقیه بی تَرَک مانده
مغیلان را خَبر کردم مشجّر کردنش با من
همین طور اسبی از آن دور با نُه اسب دیگر گفت
شبیه قاسمش، چندیدن برابر کردنش با من