- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۱/۰۱
- بازدید: ۲۳۴۱
- شماره مطلب: ۶۶۴۷
-
چاپ
قطرههای شور
هر کجا نام تو را بردیم کوه طور شد
آفت و شرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد
جای لبهای تو دیشب اشک هجران خوردم و
کام من شیرین با این قطرههای شور شد
در فراق یوسفش افتاد بر جان خودش
آنقدر گریه زلیخا کرد آخر کور شد
روضههای خانگی برکت به خانه میدهند
خانۀ تاریک ما با روضه غرق نور شد
جفت و جور اصلاً نمیشد کارهایم تا شبی
کفش روضه جفت کردم، کارهایم جور شد
صبح محشر که شود، مأمور قصرت میشود
آنکه در روضه دم در خادم و مأمور شد
وای بر آن روضه خوان و شاعری که پاکتی ست
یا که با سواستفاده نامی و مشهور شد
شاه ما خیلی سفارش کرده: فابْک للْحُسیْن
نزد ما ایرانیان این جمله اش دستور شد
قبل از آنکه شمر در گودال مذْبوحش کند
بر گلویش نیزهای بوسه زد و منْحور شد
آنقدر خنجر زدند و آنقدر نیزه زدند
که بلاتشبیه مثل لانۀ زنبور شد
موقع دفن پدر وقتی پسر، انگشت را
از زمین پیدا نمود، اعضای بابا جور شد
از دلش اصلاً نیامد بوریا پیچش کنند
اولش نگذاشت، اما آخرش مجبور شد
-
ما را نوشتهاند شکار کمند یار
تا نغمۀ حسین نوایش به ما رسید
دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید
ما را نوشتهاند شکار کمند یار
شکرخدا که زلف رهایش به ما رسید
-
دست گدایی، سوی تو حاتم گرفته
ماه عزا آمد دل عالم گرفته
زهرا بنی یا بنی دم گرفته
هرکس به هر نحوی عزادار شما است
حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته
-
رنگ ماتم
باید به محله رنگ ماتم بزنم
بر سر در خانه، چوب پرچم بزنم
ایام غم و سیاهپوشان شماست
بگذار سیاهی محرم بزنم
-
نغمۀ داوود
به لبت غیر ثنا گفتن معبود نبود
در صدای تو به جز نغمۀ داوود نبود
راه افتادی و من پشت سرت میگفتم
تازه داماد حرم، رفتن تو زود نبود
قطرههای شور
هر کجا نام تو را بردیم کوه طور شد
آفت و شرّ و بلا فوراً از آنجا دور شد
جای لبهای تو دیشب اشک هجران خوردم و
کام من شیرین با این قطرههای شور شد
در فراق یوسفش افتاد بر جان خودش
آنقدر گریه زلیخا کرد آخر کور شد
روضههای خانگی برکت به خانه میدهند
خانۀ تاریک ما با روضه غرق نور شد
جفت و جور اصلاً نمیشد کارهایم تا شبی
کفش روضه جفت کردم، کارهایم جور شد
صبح محشر که شود، مأمور قصرت میشود
آنکه در روضه دم در خادم و مأمور شد
وای بر آن روضه خوان و شاعری که پاکتی ست
یا که با سواستفاده نامی و مشهور شد
شاه ما خیلی سفارش کرده: فابْک للْحُسیْن
نزد ما ایرانیان این جمله اش دستور شد
قبل از آنکه شمر در گودال مذْبوحش کند
بر گلویش نیزهای بوسه زد و منْحور شد
آنقدر خنجر زدند و آنقدر نیزه زدند
که بلاتشبیه مثل لانۀ زنبور شد
موقع دفن پدر وقتی پسر، انگشت را
از زمین پیدا نمود، اعضای بابا جور شد
از دلش اصلاً نیامد بوریا پیچش کنند
اولش نگذاشت، اما آخرش مجبور شد