مشخصات شعر

ستارگان من

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا

غمی‌که سوخته تا مغز استخوان مرا

 

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته‌ام

عجین به داغ نوشتند داستان مرا

 

چه روزگار غریبی که باز در صدد است

بگیرد از من دلخون، برادران مرا

 

ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت

اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا

 

اجازه‌ای بده نذری سفره‌ات باشند

کرم نما، بپذیر این دو قرص نان مرا

 

بیا و گرد خجالت ز چهره‌ام بردار

به خونشان بدرخشان ستارگان مرا

 

ادا اگر بشود حق تو ز جانب من

توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا

 

قدم خمید زداغ تو، داغ طفلانم

خمیده‌تر نکند قامت کمان مرا

 

به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون

مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا

 

نصیب باغ دلم از بهار اندک بود

خدا به خیر کند قصۀ خزان مرا

 

بلا عظیم تر و من صبورتر شده‌ام

چه سخت کرده خداوند امتحان مرا

 

ستارگان من

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا

غمی‌که سوخته تا مغز استخوان مرا

 

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته‌ام

عجین به داغ نوشتند داستان مرا

 

چه روزگار غریبی که باز در صدد است

بگیرد از من دلخون، برادران مرا

 

ز غربتت رمق راه رفتن از من رفت

اناالغریب تو لرزانده زانوان مرا

 

اجازه‌ای بده نذری سفره‌ات باشند

کرم نما، بپذیر این دو قرص نان مرا

 

بیا و گرد خجالت ز چهره‌ام بردار

به خونشان بدرخشان ستارگان مرا

 

ادا اگر بشود حق تو ز جانب من

توان مگر بدهد جسم ناتوان مرا

 

قدم خمید زداغ تو، داغ طفلانم

خمیده‌تر نکند قامت کمان مرا

 

به خاطر تو زخیمه نیامدم بیرون

مگر که پی نبری چشم خونچکان مرا

 

نصیب باغ دلم از بهار اندک بود

خدا به خیر کند قصۀ خزان مرا

 

بلا عظیم تر و من صبورتر شده‌ام

چه سخت کرده خداوند امتحان مرا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×