- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۲۱۴۵
- شماره مطلب: ۶۲۳۶
-
چاپ
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
همه از خامه و از چامه گویند
ولی اهل دل از «نینامه» گویند
تو با نینامهات همزاد بودی
به یک نی، صد گلو فریاد بودی
اگر چه شعر را حُسن ختام است
ولی نینامۀ تو ناتمام است
چرا از بغض دیرینه نگفتی؟
چرا از سنگ و آیینه نگفتی؟
نگفتی شام هم دارد سپیده
شده نیزار؛ از بس نی دمیده
نگفتی مه به شام آورده خورشید
ز چوب خشک نی، گل کرده خورشید
زنی در سینهاش انبوهِ اندوه
به پیش سیل غم چون کوه، نستوه
جهاز اشتران در حمل طفلان
شده رحل و برد اوراق قرآن
نپرسیدی چرا از نیزه داران
چرا شام و شب و خورشید و باران؟
نگفتی همره چنگ و دف و نی
چرا هفده سر است و هیجده نی؟
اگر پای تو گامی پیش بودی
چو نی از بند بندت میسرودی
قلم، نی کرده؛ خسته مینوشتی
خط کوفی شکسته مینوشتی
که غایت در جنایت نیست آیا؟
سر شش ماهه و نیزه؟ خدایا!
گلِ نادیده شبنم را که چیده است؟
گلو نازکتر از نیزه که دیده است؟
بگو از عشق، بعد از سرسپاری
سر طفلی است گرم نی سواری
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
همه از خامه و از چامه گویند
ولی اهل دل از «نینامه» گویند
تو با نینامهات همزاد بودی
به یک نی، صد گلو فریاد بودی
اگر چه شعر را حُسن ختام است
ولی نینامۀ تو ناتمام است
چرا از بغض دیرینه نگفتی؟
چرا از سنگ و آیینه نگفتی؟
نگفتی شام هم دارد سپیده
شده نیزار؛ از بس نی دمیده
نگفتی مه به شام آورده خورشید
ز چوب خشک نی، گل کرده خورشید
زنی در سینهاش انبوهِ اندوه
به پیش سیل غم چون کوه، نستوه
جهاز اشتران در حمل طفلان
شده رحل و برد اوراق قرآن
نپرسیدی چرا از نیزه داران
چرا شام و شب و خورشید و باران؟
نگفتی همره چنگ و دف و نی
چرا هفده سر است و هیجده نی؟
اگر پای تو گامی پیش بودی
چو نی از بند بندت میسرودی
قلم، نی کرده؛ خسته مینوشتی
خط کوفی شکسته مینوشتی
که غایت در جنایت نیست آیا؟
سر شش ماهه و نیزه؟ خدایا!
گلِ نادیده شبنم را که چیده است؟
گلو نازکتر از نیزه که دیده است؟
بگو از عشق، بعد از سرسپاری
سر طفلی است گرم نی سواری