مشخصات شعر

قطره قطره، لاله لاله در دل صحرا گذاشت

در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت

 

دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزۀ نامرد روی حنجر او پا گذاشت

 

یک نفر انگشتر و انگشت را با هم ربود
دیگری شمشیر خود را در تن او جا گذاشت

 

هر نفس خون می‌دمید از سینۀ مجروح او
قطره قطره، لاله لاله در دل صحرا گذاشت

 

گفت می‌خواهم بگیرم دست تو، او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینۀ آقا گذاشت

 

پیش زینب دختری فریاد می‌زد عمه وای
تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت

 

در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت

قطره قطره، لاله لاله در دل صحرا گذاشت

در غریبی تا به خاک و خون سر خود را گذاشت
رو به سمت آسمان پا بر سر دنیا گذاشت

 

دست مردی آب بر حلقوم خشک او نریخت
نیزۀ نامرد روی حنجر او پا گذاشت

 

یک نفر انگشتر و انگشت را با هم ربود
دیگری شمشیر خود را در تن او جا گذاشت

 

هر نفس خون می‌دمید از سینۀ مجروح او
قطره قطره، لاله لاله در دل صحرا گذاشت

 

گفت می‌خواهم بگیرم دست تو، او در عوض
چکمه بر پا، پا به روی سینۀ آقا گذاشت

 

پیش زینب دختری فریاد می‌زد عمه وای
تیغ را بر حلق خشک و زخمی بابا گذاشت

 

در شب سرد غریبی در تنور داغ درد
خسته بود و سر به روی دامن زهرا گذاشت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×