- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۹
- بازدید: ۱۳۵۰۴
- شماره مطلب: ۶۱۱
-
چاپ
غرور فاطمه درچشم کوچه و بازار
زمین کرانۀ عطشان بیقراران است
زمانه ملتهب داغ سوگواران است
به هرطرف که بگردد نگاه سرد غروب
نشان شام غریبان سربه داران است
چه لحظههای غریبی که کاروان افق
مسافر رد خونریز نیزه داران است
صدای ضجۀ زنجیر و شیهۀ شلاق
صفیر وحشت جانهای داغداران است
اذان ز مأذنه جاری و اهل بیت نماز
اسیرعرصۀ عصیان نابکاران است
غرور فاطمه درچشم کوچه و بازار
درون پرده هوسهای میگساران است
و پارههای پرافشان آیۀ تطهیر
دچارنحس نگاه گناهکاران است
دوباره مرثیهای سرکن ای دل عاشق
که دشت واقعه درانتظار باران است
ببارحجم نفسگیر واژههایت را
که گریه عادت دیرینۀ بهاران است
-
خطبۀ شهادت
روزی، تمامِ همّت خود را گذاشتی
در خیمههای آتش و خون، پا گذاشتی
در کوچههای حادثه، همراه کاروان
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی
-
سیلاب سیلی
خم شد، گذاشت روی زمین، گوشواره را
تا قدری التیام دهد، گوشِ پاره را
آتش گرفته گوشهی دامان کوچکش
آبی نبود، چاره کند این شراره را
-
عصای حوصله
عبا به روی سر انداخت سمت کوچه دوید
ورود قافله را از دهان شهر شنید
مسافران عزیزش ز راه میآیند
میان گریه چو ابر بهار میخندید
-
چگونه؟
مسلم شهید شد وَ تو خواندی «حمیده» را
مرهم نهادی آن جگرِ داغدیده را
بر زانوان خویش نشاندیّ و چون پدر
بوسیدی اشکهای از آتش جهیده را
غرور فاطمه درچشم کوچه و بازار
زمین کرانۀ عطشان بیقراران است
زمانه ملتهب داغ سوگواران است
به هرطرف که بگردد نگاه سرد غروب
نشان شام غریبان سربه داران است
چه لحظههای غریبی که کاروان افق
مسافر رد خونریز نیزه داران است
صدای ضجۀ زنجیر و شیهۀ شلاق
صفیر وحشت جانهای داغداران است
اذان ز مأذنه جاری و اهل بیت نماز
اسیرعرصۀ عصیان نابکاران است
غرور فاطمه درچشم کوچه و بازار
درون پرده هوسهای میگساران است
و پارههای پرافشان آیۀ تطهیر
دچارنحس نگاه گناهکاران است
دوباره مرثیهای سرکن ای دل عاشق
که دشت واقعه درانتظار باران است
ببارحجم نفسگیر واژههایت را
که گریه عادت دیرینۀ بهاران است