- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۰۴۰
- شماره مطلب: ۶۰۲۱
-
چاپ
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
فدای جسم بیماری، که هرکس را رسد دردی
دوا میجوید از خاکش، شفا میگیرد از نامش
به جای آنکه رخ سایند اهل شام بر پایش
نظر کردند با چشم حقارت از در و بامش
ز چشم خامهام خون میچکد بر صفحۀ دفتر
چو آرم نام زینب بر زبان در مجلس عامش
در آن ویرانه پرپر شد گلی از گلشن طاها
که پشت باغبان خم شد ز مرگ نابهنگامش
فتاد از نغمه امشب مرغ بی بال و پر زینب
مگرامشب گل روی پدر کرده است آرامش؟
به دست آورده گویی دامن گم کردۀ خود را
تسلی میدهد از غم دل افسردۀ خود را
-
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
-
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
-
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
فدای جسم بیماری، که هرکس را رسد دردی
دوا میجوید از خاکش، شفا میگیرد از نامش
به جای آنکه رخ سایند اهل شام بر پایش
نظر کردند با چشم حقارت از در و بامش
ز چشم خامهام خون میچکد بر صفحۀ دفتر
چو آرم نام زینب بر زبان در مجلس عامش
در آن ویرانه پرپر شد گلی از گلشن طاها
که پشت باغبان خم شد ز مرگ نابهنگامش
فتاد از نغمه امشب مرغ بی بال و پر زینب
مگرامشب گل روی پدر کرده است آرامش؟
به دست آورده گویی دامن گم کردۀ خود را
تسلی میدهد از غم دل افسردۀ خود را