- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۳۹۷۵
- شماره مطلب: ۶۰۱۴
-
چاپ
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ دوم)
جانم فدات، یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرا
بالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
یادت نرفته قول من و تو به جاست... نه؟
گفتنی که بی تو شب دنیا نمیپرم
پیشی گرفتنی از من و پرواز کردهای
این جسم توست غرقۀ خون در برابرم
هجده بهار، از گل عمرت گذشته بود
کوتاه بود فرصت تو، مثل مادرم
فرصت به من بده به همین یک نگاه... آه
آخر تو را چگونه نبوسم و بگذرم؟
بر شانه، زخم نیزۀ دشمن نشسته است
تا چند لحظه بعد، جدا میشود سرم
وقت وداع آمده، مولا کنارمان
جای کسی که مانده، در آن خیمه، در حرم
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ چهارم)
دیگر به سینه تاب نماند و، به دل قرارافتاده جسم اطهرتان توی کارزار
ای چشمهای پاک شما، گرمی دلم ای دستهای سبز شما، معنی بهار
-
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ سوم)
از دشت سمت خیمه میآید کسی مگر؟
گویا دلش شکسته ز سنگینی خبر
داغی بزرگ، بر دل پاکش نشسته استداغی به وسعت غم آدم، نه! بیشتر
-
شب چهلّم
دوباره آمدهای امّا، چقدر خسته و تنهایی
دوباره نوحه بخوان، زینب! دوباره با همه گویایی
صدای غمزدهات، بانو! به گوش دشت که میپیچد
ز خیمههای حرم انگار، شنیده میشود آوایی
روایت خورشید در چهار پرده (پردۀ دوم)
جانم فدات، یار عزیزم، برادرم
همراه خوب کودکیام، نیم دیگرم
افتادهای میانۀ میدان به خون چرا
بالت شکسته است چرا پس کبوترم؟
یادت نرفته قول من و تو به جاست... نه؟
گفتنی که بی تو شب دنیا نمیپرم
پیشی گرفتنی از من و پرواز کردهای
این جسم توست غرقۀ خون در برابرم
هجده بهار، از گل عمرت گذشته بود
کوتاه بود فرصت تو، مثل مادرم
فرصت به من بده به همین یک نگاه... آه
آخر تو را چگونه نبوسم و بگذرم؟
بر شانه، زخم نیزۀ دشمن نشسته است
تا چند لحظه بعد، جدا میشود سرم
وقت وداع آمده، مولا کنارمان
جای کسی که مانده، در آن خیمه، در حرم