- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۱۹۴
- شماره مطلب: ۵۹۹۵
-
چاپ
خورشید روی نیزه
چشم خورشید بالای نیزه
خون دلت ریخت بر پای نیزه
میزند آتش به دل، صبح تا شام
درد پنهان و پیدای نیزه
داشت گاهی، نگاهی به پایین
رفت وقتی که بالای نیزه
خواند تا قصۀ عشق، آن سر
ناله برخاست از نای نیزه
بانگ اصحاب کهف و رقیم است
یا که میآید آوای نیزه
میچکد درد، در سینۀ کوه
از غم طور سینای نیزه
نیزهداران نبودند آگاه
از زبان شررزای نیزه
خون دل بر سر نیزه گل کرد
اشک در باور نیزه گل کرد
خورشید روی نیزه
چشم خورشید بالای نیزه
خون دلت ریخت بر پای نیزه
میزند آتش به دل، صبح تا شام
درد پنهان و پیدای نیزه
داشت گاهی، نگاهی به پایین
رفت وقتی که بالای نیزه
خواند تا قصۀ عشق، آن سر
ناله برخاست از نای نیزه
بانگ اصحاب کهف و رقیم است
یا که میآید آوای نیزه
میچکد درد، در سینۀ کوه
از غم طور سینای نیزه
نیزهداران نبودند آگاه
از زبان شررزای نیزه
خون دل بر سر نیزه گل کرد
اشک در باور نیزه گل کرد