مشخصات شعر

خورشید روی نیزه

چشم خورشید بالای نیزه  

خون دلت ریخت بر پای نیزه


می‌زند آتش به دل، صبح تا شام  

درد پنهان و پیدای نیزه


داشت گاهی، نگاهی به پایین  

رفت وقتی که بالای نیزه


خواند تا قصۀ عشق، آن سر  

ناله برخاست از نای نیزه


بانگ اصحاب کهف و رقیم است  

یا که می‌آید آوای نیزه


می‌چکد درد، در سینۀ کوه  

از غم طور سینای نیزه


نیزه‌داران نبودند آگاه  

از زبان شررزای نیزه


خون دل بر سر نیزه گل کرد
اشک در باور نیزه گل کرد

 

خورشید روی نیزه

چشم خورشید بالای نیزه  

خون دلت ریخت بر پای نیزه


می‌زند آتش به دل، صبح تا شام  

درد پنهان و پیدای نیزه


داشت گاهی، نگاهی به پایین  

رفت وقتی که بالای نیزه


خواند تا قصۀ عشق، آن سر  

ناله برخاست از نای نیزه


بانگ اصحاب کهف و رقیم است  

یا که می‌آید آوای نیزه


می‌چکد درد، در سینۀ کوه  

از غم طور سینای نیزه


نیزه‌داران نبودند آگاه  

از زبان شررزای نیزه


خون دل بر سر نیزه گل کرد
اشک در باور نیزه گل کرد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×