- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۷
- بازدید: ۱۸۵۲
- شماره مطلب: ۵۹۶۹
-
چاپ
سه پردۀ عشق، پردۀ دوم
دست در دست ساغری چرمین
تشنه افتاده است روی زمین
کیست این؟ این رشادت یک دست
اینکه بی او شکست قامت دین
نخلها تشنه، ساقهها تشنه
ساقی دل شکسته، تشنهترین
در میان دو رود و، او بدرود
پیکری تشنه کام و زخم آجین
هر چه ترجیع رفتن او، تلخ
داستان سقایتش، شیرین
شمهای از شمیم فردوس است
بوی این دستهای عطرآگین
این دو دست بریدۀ خاموش
ای دو سرو شکستۀ خونین
در کنار همند، شکل قنوت
خفته در خون و غرق در آمین
سورههای شریف قرآنند
و الضحی خانه کرده در یاسین
رو به سوی بهشت، وا شدهاند
این دو بال این دو دست این دو قرین
شاه بیعت تغزلی سرخند
این دو مصراع ناب آهنگین
دو برادر، دو یار، دو عاشق
مثل یوسف کنار بنیامین
دو جهان، دو قنوت، دو ملکوت
تشنه افتادهاند روی زمین
میزند باد و میکند آشوب
پردۀ نقل می شود پرچین
تشنه از هوش میرود نقال
میشود خیس پردۀ چرمین
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
سه پردۀ عشق، پردۀ دوم
دست در دست ساغری چرمین
تشنه افتاده است روی زمین
کیست این؟ این رشادت یک دست
اینکه بی او شکست قامت دین
نخلها تشنه، ساقهها تشنه
ساقی دل شکسته، تشنهترین
در میان دو رود و، او بدرود
پیکری تشنه کام و زخم آجین
هر چه ترجیع رفتن او، تلخ
داستان سقایتش، شیرین
شمهای از شمیم فردوس است
بوی این دستهای عطرآگین
این دو دست بریدۀ خاموش
ای دو سرو شکستۀ خونین
در کنار همند، شکل قنوت
خفته در خون و غرق در آمین
سورههای شریف قرآنند
و الضحی خانه کرده در یاسین
رو به سوی بهشت، وا شدهاند
این دو بال این دو دست این دو قرین
شاه بیعت تغزلی سرخند
این دو مصراع ناب آهنگین
دو برادر، دو یار، دو عاشق
مثل یوسف کنار بنیامین
دو جهان، دو قنوت، دو ملکوت
تشنه افتادهاند روی زمین
میزند باد و میکند آشوب
پردۀ نقل می شود پرچین
تشنه از هوش میرود نقال
میشود خیس پردۀ چرمین