مشخصات شعر

یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد

داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟


خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟


یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟


یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟


یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند، از حنجره پا بردارد؟


کسی از بین شما داغ برادر دیده است؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد؟


آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد . . .

یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد

داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟


خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟


یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟


یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟


یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند، از حنجره پا بردارد؟


کسی از بین شما داغ برادر دیده است؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد؟


آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد . . .

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×