مشخصات شعر

سرمست جام

 

 

جز حسین بن علی، شاه حجاز

کس به نرد عشق نامد پاک‌باز

 

از مدینه، سوی دشت کربلا

آمد آن سرمست از جام بلا

 

تکیه بر نیزه زد آن نور مبین

گفت: «هَل مِن ناصر» و «هَل مِن معین»

 

                                 

زآن گروه کفرکیشِ پُر ز کین

دست خصمی رانْد سنگی بر جبین

 

سنگ کین آمد چو بر پیشانی‌اش

پُر ز خون شد، جبهۀ نورانی‌اش

 

پیرهن بالا نمود آن دل‌پریش

تا نماید پاک از خون، روی خویش

 

جلوه‌گر شد هم‌چو قرص آفتاب

قلب نورانیّ سبط بوتراب

 

حرمله تیری نهاد اندر کمان

زد به قلب خسرو کون و مکان

 

هر چه کردی شه به قلب پُر ز خون

تیر را از پیش رو آرد برون،

 

دید ممکن نیست، شاه بحر و بر

تیر را بیرون کشید از پشت سر

 

رفت طاقت از کف سلطان دین

اوفتاد از صدر زین، روی زمین

 

ای «شکوهی»! ظلم شمر، افشا مکن

بیش از این خون در دل زهرا مکن

 

سرمست جام

 

 

جز حسین بن علی، شاه حجاز

کس به نرد عشق نامد پاک‌باز

 

از مدینه، سوی دشت کربلا

آمد آن سرمست از جام بلا

 

تکیه بر نیزه زد آن نور مبین

گفت: «هَل مِن ناصر» و «هَل مِن معین»

 

                                 

زآن گروه کفرکیشِ پُر ز کین

دست خصمی رانْد سنگی بر جبین

 

سنگ کین آمد چو بر پیشانی‌اش

پُر ز خون شد، جبهۀ نورانی‌اش

 

پیرهن بالا نمود آن دل‌پریش

تا نماید پاک از خون، روی خویش

 

جلوه‌گر شد هم‌چو قرص آفتاب

قلب نورانیّ سبط بوتراب

 

حرمله تیری نهاد اندر کمان

زد به قلب خسرو کون و مکان

 

هر چه کردی شه به قلب پُر ز خون

تیر را از پیش رو آرد برون،

 

دید ممکن نیست، شاه بحر و بر

تیر را بیرون کشید از پشت سر

 

رفت طاقت از کف سلطان دین

اوفتاد از صدر زین، روی زمین

 

ای «شکوهی»! ظلم شمر، افشا مکن

بیش از این خون در دل زهرا مکن

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×