مشخصات شعر

غم‌نالۀ کاروان

غم‌ناله‌ی کاروانی، آید به سوی مدینه

صد سینه فریاد دارد، بغض گلوی مدینه

 

چون قلب داغ بیابان، از تشنگی، دجله می‌سوخت

در دل حدیث عطش داشت، یا گفت‌وگوی مدینه؟

 

گویی شمیم رسالت، هم‌پای پروازِ باد است

پُر شد مشام دل ما، امشب ز بوی مدینه

 

غیر از خدا نیست آگاه، از روح توفانی ما

ماییم و یک کاروان آه، در جست‌وجوی مدینه

 

آزرده صد سوزن خار، پاهای ره‌پوی ما را

این ما و این دست امّید، در آرزوی مدینه

 

چون ماهی تُنگِ باور، دل‌ها به خون شد شناور

از گریه‌ی سرخ ساغر، پُر شد سبوی مدینه

 

با سنگ ماتم فرو ریخت، آیینه‌ی قلب زینب

وقتی که با کوهی از درد، شد روبه‌روی مدینه

 

از چشمِ بارانی او، صد لاله جوشید از خاک

هر قطره‌ی اشکِ سجّاد، شد آبروی مدینه

 

فریادی از آتش و خون، مانده است بر سینه‌ی کوه

دیگر ندارد سر خواب، چشمی به کوی مدینه

غم‌نالۀ کاروان

غم‌ناله‌ی کاروانی، آید به سوی مدینه

صد سینه فریاد دارد، بغض گلوی مدینه

 

چون قلب داغ بیابان، از تشنگی، دجله می‌سوخت

در دل حدیث عطش داشت، یا گفت‌وگوی مدینه؟

 

گویی شمیم رسالت، هم‌پای پروازِ باد است

پُر شد مشام دل ما، امشب ز بوی مدینه

 

غیر از خدا نیست آگاه، از روح توفانی ما

ماییم و یک کاروان آه، در جست‌وجوی مدینه

 

آزرده صد سوزن خار، پاهای ره‌پوی ما را

این ما و این دست امّید، در آرزوی مدینه

 

چون ماهی تُنگِ باور، دل‌ها به خون شد شناور

از گریه‌ی سرخ ساغر، پُر شد سبوی مدینه

 

با سنگ ماتم فرو ریخت، آیینه‌ی قلب زینب

وقتی که با کوهی از درد، شد روبه‌روی مدینه

 

از چشمِ بارانی او، صد لاله جوشید از خاک

هر قطره‌ی اشکِ سجّاد، شد آبروی مدینه

 

فریادی از آتش و خون، مانده است بر سینه‌ی کوه

دیگر ندارد سر خواب، چشمی به کوی مدینه

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×