- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۲۳۶۷
- شماره مطلب: ۵۶۳۴
-
چاپ
صفحۀ سوم
دوباره پلک خستهی تری به خواب میرود
توان ندارد او ولی چه با شتاب میرود!
نگاه کن به فاطمیترین اسیر قافله
که مثل عکس سوخته، میان قاب میرود
آبله پشت آبله، نمیرسد به قافله
ز نیزه بوسهای رسد، پا به رکاب میرود
لباسهای کوچکش، دگر به او نمیخورَد
که ثانیهبهثانیه، چو شمع، آب میرود
گل بنفش را ببین، به صورت بنفشهای
که زیر بار چشمها، از او گلاب میرود
شام سیاه شام را، به شامیان سیاه کرد
همین که هفت پشت او، به آفتاب میرود
دفتر قصّهی غمش، چه زود بسته میشود!
ببین فقط سه صفحه از، متن کتاب میرود
-
یعقوبهای چشم من از دست رفتهاند
هر روز پای هر محنت گریه میکنم
بر هر هزار زخم تنت گریه میکنم
با نوحههای هر شب تو گریه میکنم
با روضههای دل شکنت گریه میکنم
-
هرکه دارد هوس کرببلا، آماده است
ای که جز خانۀ تو، خلوت ما نیست که نیست
هر چه گشتیم در این میکده جا نیست که نیست
من که جز نام تو نامی نشنیدم بی شک
جز صدای تو در این دهر صدا نیست که نیست
-
میوۀ پیوند
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسهای چون قند چیز دیگری ست -
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
صفحۀ سوم
دوباره پلک خستهی تری به خواب میرود
توان ندارد او ولی چه با شتاب میرود!
نگاه کن به فاطمیترین اسیر قافله
که مثل عکس سوخته، میان قاب میرود
آبله پشت آبله، نمیرسد به قافله
ز نیزه بوسهای رسد، پا به رکاب میرود
لباسهای کوچکش، دگر به او نمیخورَد
که ثانیهبهثانیه، چو شمع، آب میرود
گل بنفش را ببین، به صورت بنفشهای
که زیر بار چشمها، از او گلاب میرود
شام سیاه شام را، به شامیان سیاه کرد
همین که هفت پشت او، به آفتاب میرود
دفتر قصّهی غمش، چه زود بسته میشود!
ببین فقط سه صفحه از، متن کتاب میرود