- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۳۲۴۱
- شماره مطلب: ۵۶۱۹
-
چاپ
جواب سؤالی
شاید که خواب دیدهام، این سر، خیالی است
امّا نه؛ خواب هم که بُوَد، باز عالی است
مهمان من! قدم به سر چشم ما گذار
هر چند دست سفرهی این طفل، خالی است
خونلالههای گیسویم از لطف سنگهاست
فرش سپید تو، پُرِ گلهای قالی است
با من زبان سیلیِشان حرف میزند
یعنی جواب هر چه بپرسم، سؤالی است
تنها زدند و در دل خود هم نگفت کس
این کودکِ یتیمِ کدامین اهالی است
بابا! سری شبیه عمو چند وقتی است
از روی نیزه، خیره به من، این حوالی است
عمّه گرفته دست مرا، راه میبَرد
بابا! بگو به خاطر کم سنّ و سالی است
-
یعقوبهای چشم من از دست رفتهاند
هر روز پای هر محنت گریه میکنم
بر هر هزار زخم تنت گریه میکنم
با نوحههای هر شب تو گریه میکنم
با روضههای دل شکنت گریه میکنم
-
هرکه دارد هوس کرببلا، آماده است
ای که جز خانۀ تو، خلوت ما نیست که نیست
هر چه گشتیم در این میکده جا نیست که نیست
من که جز نام تو نامی نشنیدم بی شک
جز صدای تو در این دهر صدا نیست که نیست
-
میوۀ پیوند
دل که شد خرسند چیز دیگری ست
چهره با لبخند چیز دیگری ست
تا که کام عشق را شیرین کنی
بوسهای چون قند چیز دیگری ست -
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
جواب سؤالی
شاید که خواب دیدهام، این سر، خیالی است
امّا نه؛ خواب هم که بُوَد، باز عالی است
مهمان من! قدم به سر چشم ما گذار
هر چند دست سفرهی این طفل، خالی است
خونلالههای گیسویم از لطف سنگهاست
فرش سپید تو، پُرِ گلهای قالی است
با من زبان سیلیِشان حرف میزند
یعنی جواب هر چه بپرسم، سؤالی است
تنها زدند و در دل خود هم نگفت کس
این کودکِ یتیمِ کدامین اهالی است
بابا! سری شبیه عمو چند وقتی است
از روی نیزه، خیره به من، این حوالی است
عمّه گرفته دست مرا، راه میبَرد
بابا! بگو به خاطر کم سنّ و سالی است