- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۲۹
- بازدید: ۲۷۶۹
- شماره مطلب: ۵۶۰
-
چاپ
دستهای تشنۀ فرهاد
پر میکشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد
مقصد کویر ِ داغ عشق آباد اگر باشد
در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را
پروانۀ افکار من آزاد اگر باشد
شیرینی ِ آب فرات از سکه میافتد
در دستهای تشنۀ فرهاد اگر باشد
امواج، درس عاشقی باید بیاموزند
لبهای خشک ماه من استاد اگر باشد
در این جزیره تشنگی معنا نخواهد یافت
مشکی به دوش مرغ دریا زاد اگر باشد
دستی کلید قفلهای بسته خواهد شد
آن دست - دستی که به خاک افتاد- اگر باشد
یک بغض میدوزد زمین را بر زمان با درد
در سینهاش هفتاد و دو فریاد اگر باشد
بوی خدا پر میکند دلهای خالی را
موی پریشانت به دست باد اگر باشد
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
دستهای تشنۀ فرهاد
پر میکشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد
مقصد کویر ِ داغ عشق آباد اگر باشد
در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را
پروانۀ افکار من آزاد اگر باشد
شیرینی ِ آب فرات از سکه میافتد
در دستهای تشنۀ فرهاد اگر باشد
امواج، درس عاشقی باید بیاموزند
لبهای خشک ماه من استاد اگر باشد
در این جزیره تشنگی معنا نخواهد یافت
مشکی به دوش مرغ دریا زاد اگر باشد
دستی کلید قفلهای بسته خواهد شد
آن دست - دستی که به خاک افتاد- اگر باشد
یک بغض میدوزد زمین را بر زمان با درد
در سینهاش هفتاد و دو فریاد اگر باشد
بوی خدا پر میکند دلهای خالی را
موی پریشانت به دست باد اگر باشد