- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۷۰۴
- شماره مطلب: ۵۵۸۷
-
چاپ
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
فدای جسم بیماری! که هر کس را رسد رنجی
دوا میجوید از خاکش، شفا میگیرد از نامش
به جای آن که رخ سایند اهل شام بر پایش
نظر کردند با چشم حقارت از در و بامش
ز چشم خامهام خون میچکد بر صفحهی دفتر
چو آرم نام زینب بر زبان، در مجلس عامش
در آن ویرانه پرپر شد گلی از گلشن طاها
که پشت باغبان خم شد ز مرگ نابهنگامش
فتاد از نغمه امشب مرغ بیبال و پر زینب
مگر امشب گل روی پدر کرده است آرامَش؟
به دست آورده گویی دامن گمکردهی خود را
تسلّی میدهد از غم، دل افسردهی خود را
-
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی راکه پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
-
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
-
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
فدای جسم بیماری! که هر کس را رسد رنجی
دوا میجوید از خاکش، شفا میگیرد از نامش
به جای آن که رخ سایند اهل شام بر پایش
نظر کردند با چشم حقارت از در و بامش
ز چشم خامهام خون میچکد بر صفحهی دفتر
چو آرم نام زینب بر زبان، در مجلس عامش
در آن ویرانه پرپر شد گلی از گلشن طاها
که پشت باغبان خم شد ز مرگ نابهنگامش
فتاد از نغمه امشب مرغ بیبال و پر زینب
مگر امشب گل روی پدر کرده است آرامَش؟
به دست آورده گویی دامن گمکردهی خود را
تسلّی میدهد از غم، دل افسردهی خود را