مشخصات شعر

خورشید منکسف

در شام، چون‌ که آل علی را مقام شد

روز جهان، سیاه‌تر از تیره‌شام شد

 

شاهی که گنج سرّ خدا بود سینه‌اش

چون گنج در خرابه‌ی شامش، مقام شد

 

چون شد حرام، عیش بر اولاد مصطفی

گویی که عیش، بر همه عالم، حرام شد

 

آن آتشی که خیمه‌ی سلطان دین بسوخت

دودش بر این مُقرنسِ نیلی‌خیام شد

 

نه کافر فرنگ و نه ترسای شام دید

ظلمی که بر سلاله‌ی «خیرُ ‌الانام» شد

 

این ظلم و کینه بین که میان دو نهر آب

لب‌تشنه، سر جدا ز شه تشنه‌کام شد

 

آفاق، منقلب شد و خورشید، منکسف

بر نی بلند، چون سر پاک امام شد

 

اوضاع روزگار چنان گشت، واژگون

کز یاد چرخ، شورش روز قیام شد

 

در راه خواجه، جان چو غلام سیه فشانْد

خورشید و ماه، بنده‌ی روی غلام شد

 

هر کس «طرب»! که مرثیه‌خوان حسین گشت

در روضه‌ی بهشت برینش، مقام شد

 

خورشید منکسف

در شام، چون‌ که آل علی را مقام شد

روز جهان، سیاه‌تر از تیره‌شام شد

 

شاهی که گنج سرّ خدا بود سینه‌اش

چون گنج در خرابه‌ی شامش، مقام شد

 

چون شد حرام، عیش بر اولاد مصطفی

گویی که عیش، بر همه عالم، حرام شد

 

آن آتشی که خیمه‌ی سلطان دین بسوخت

دودش بر این مُقرنسِ نیلی‌خیام شد

 

نه کافر فرنگ و نه ترسای شام دید

ظلمی که بر سلاله‌ی «خیرُ ‌الانام» شد

 

این ظلم و کینه بین که میان دو نهر آب

لب‌تشنه، سر جدا ز شه تشنه‌کام شد

 

آفاق، منقلب شد و خورشید، منکسف

بر نی بلند، چون سر پاک امام شد

 

اوضاع روزگار چنان گشت، واژگون

کز یاد چرخ، شورش روز قیام شد

 

در راه خواجه، جان چو غلام سیه فشانْد

خورشید و ماه، بنده‌ی روی غلام شد

 

هر کس «طرب»! که مرثیه‌خوان حسین گشت

در روضه‌ی بهشت برینش، مقام شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×