- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۱۲۶۷
- شماره مطلب: ۵۵۳۴
-
چاپ
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
کنار هر اسیری، بر فراز نی، سری چون گل
به پای هر گلی، مرغی سر اندر زیر پر دارد
مباد اهریمنی سیلی زند بر چهرهی طفلی!
که این سر، سوی طفلانش نظر با چشم تر دارد
یکی خون بارد از مژگان، یکی از دل کشد افغان
یکی سوگ پسر دارد، یکی داغ پدر دارد
مران، ای ساربان! محمل که از دامان این صحرا
به حسرت، شیرخواری در پی مادر نظر دارد
رهی در پیش دارد کاروان آل پیغمبر
که در هر گام، گردون، فتنهای در زیر سر دارد
فتد از آه مظلومان، شرر در خرمن ظالم
کجا اهریمن از فرجام کار خود، خبر دارد؟
هر آن اشکی که از مژگان طفلی تلخکام افتد
شود سیلابی و در خانهی فرعون شام افتد
-
گل باغ ولایت
گل باغ ولایت را، که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند و ویرانۀ شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی راکه پوشیده ست ایزد جامۀ عصمت براندامش
-
پیغام ناله
به یثرب، کاروانی بیسپهسالار میآید
کز آهنگ درایش، نالههای زار میآید
چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟
که آوای مصیبت از در و دیوار میآید
-
چشم خامه
گل باغ ولایت را که جانها برخی نامش
عجب دارم که جا دادند در ویرانهی شامش
به زنجیر ستم بستند بازوی عزیزی را
که پوشیده است ایزد، جامهی عصمت بر اندامش
به حسرت
ز حسرت، لاله امشب، داغِ ماتم بر جگر دارد
که زینب، سوی شام از کوفه، آهنگ سفر دارد
روان شد کاروان و مانْد اندر پی، دل لیلا
کجا مادر تواند دیده از فرزند بردارد؟
کنار هر اسیری، بر فراز نی، سری چون گل
به پای هر گلی، مرغی سر اندر زیر پر دارد
مباد اهریمنی سیلی زند بر چهرهی طفلی!
که این سر، سوی طفلانش نظر با چشم تر دارد
یکی خون بارد از مژگان، یکی از دل کشد افغان
یکی سوگ پسر دارد، یکی داغ پدر دارد
مران، ای ساربان! محمل که از دامان این صحرا
به حسرت، شیرخواری در پی مادر نظر دارد
رهی در پیش دارد کاروان آل پیغمبر
که در هر گام، گردون، فتنهای در زیر سر دارد
فتد از آه مظلومان، شرر در خرمن ظالم
کجا اهریمن از فرجام کار خود، خبر دارد؟
هر آن اشکی که از مژگان طفلی تلخکام افتد
شود سیلابی و در خانهی فرعون شام افتد