مشخصات شعر

سایۀ هما

داد آسمان به بادِ ستم، خانمان من

تا از کدام بادیه پرسی، نشانِ من

 

دور از تو، از تطاول گلچین روزگار

شد آشیانِ زاغ و زغن، گلستانِ من

 

گردون به انتقام قتیلانِ روز بدر

نگْذاشت یک ستاره به هفت آسمانِ من

 

زد آتشی به پرده‌ی ناموسِ من، فلک

کآید هنوز دود وی از استخوانِ من

 

بی‌خود در این چمن نکِشم، ناله‌های زار

آن طایرم که سوخت فلک، آشیانِ من

 

آن سرو قامتی که تو دیدی ز غم، خمید

دیدی که چون کشید، غم، آخر کمانِ من؟

 

رفت آن که بود بر سرم آن سایه‌ی همای

شد دستِ خاک‌بیز کنون سایبانِ من

 

گفتم ز صد، یکی به تو از حال کوفه، باش

کز بارگاه شام برآید فغانِ من

 

 

سایۀ هما

داد آسمان به بادِ ستم، خانمان من

تا از کدام بادیه پرسی، نشانِ من

 

دور از تو، از تطاول گلچین روزگار

شد آشیانِ زاغ و زغن، گلستانِ من

 

گردون به انتقام قتیلانِ روز بدر

نگْذاشت یک ستاره به هفت آسمانِ من

 

زد آتشی به پرده‌ی ناموسِ من، فلک

کآید هنوز دود وی از استخوانِ من

 

بی‌خود در این چمن نکِشم، ناله‌های زار

آن طایرم که سوخت فلک، آشیانِ من

 

آن سرو قامتی که تو دیدی ز غم، خمید

دیدی که چون کشید، غم، آخر کمانِ من؟

 

رفت آن که بود بر سرم آن سایه‌ی همای

شد دستِ خاک‌بیز کنون سایبانِ من

 

گفتم ز صد، یکی به تو از حال کوفه، باش

کز بارگاه شام برآید فغانِ من

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×