- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۳۳۲۹
- شماره مطلب: ۵۴۷۱
-
چاپ
دشت شراره
بیش از ستاره، زخم و فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش، پُر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمهها
دشتی ز سوز سینهی زینب، شراره بود
میخواست تا ببوسد و بر گیردش ز خاک
قرآن او ورقورق و پارهپاره بود
یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت در آن خیمه، چاره بود
در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن، سواره بود
آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف!
شد شیردار مادر و بیشیرخواره بود
چشمی بر آن چه رفت به غارت، نداشت کس
امّا دل رباب، پی گاهواره بود
یک طفل با فرات، کمی حرف زد، و لیک
نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که لطمه نخورده بود
در پشت ابر، چهرهی هر ماهپاره بود
از دستها مپرس که با گوشها چه کرد
از مشتها بپرس که با گوشواره بود
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
دشت شراره
بیش از ستاره، زخم و فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش، پُر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمهها
دشتی ز سوز سینهی زینب، شراره بود
میخواست تا ببوسد و بر گیردش ز خاک
قرآن او ورقورق و پارهپاره بود
یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت در آن خیمه، چاره بود
در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن، سواره بود
آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف!
شد شیردار مادر و بیشیرخواره بود
چشمی بر آن چه رفت به غارت، نداشت کس
امّا دل رباب، پی گاهواره بود
یک طفل با فرات، کمی حرف زد، و لیک
نشنید کس که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که لطمه نخورده بود
در پشت ابر، چهرهی هر ماهپاره بود
از دستها مپرس که با گوشها چه کرد
از مشتها بپرس که با گوشواره بود