- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۱
- بازدید: ۳۱۸۱
- شماره مطلب: ۵۴۵۸
-
چاپ
قمر در عقرب
اگر صبح قیامت را شبی هست، آن شب است، امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است، امشب
فلک! از دورِ ناهنجارِ خود، لَختی عنان در کش
شکایتهای گوناگون مرا با کوکب است، امشب
برادر جان! یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
که زینب، بیتو چون در ذکر یارب یارب است، امشب
جهان، پُر انقلاب و من غریب، این دشت، پُر وحشت
تو در خوابِ خوش و بیمار در تابوتب است، امشب
سرت مهمانِ خولیّ و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل، هزاران مطلب است، امشب
بگو با ساربان امشب، نبندد محملِ لیلا
ز زلف و عارض اکبر، قمر در عقرب است، امشب
صبا! از من به زهرا گو، بیا شام غریبان بین
که گریان دیدهی دشمن، به حال زینب است، امشب
-
خضرا و غبرا
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
خاکبیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور
-
آهوان حرم
چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد
قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد
-
میر کاروان
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن
ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز
بر کشتگان بیکفنِ خود، نماز کن
-
یا ایّها العزیز!
اندر جهان، عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو، شور قیامت! به پای خیز
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف
آورده با ترانهی «یا ایُّها العزیز!»
قمر در عقرب
اگر صبح قیامت را شبی هست، آن شب است، امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است، امشب
فلک! از دورِ ناهنجارِ خود، لَختی عنان در کش
شکایتهای گوناگون مرا با کوکب است، امشب
برادر جان! یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
که زینب، بیتو چون در ذکر یارب یارب است، امشب
جهان، پُر انقلاب و من غریب، این دشت، پُر وحشت
تو در خوابِ خوش و بیمار در تابوتب است، امشب
سرت مهمانِ خولیّ و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل، هزاران مطلب است، امشب
بگو با ساربان امشب، نبندد محملِ لیلا
ز زلف و عارض اکبر، قمر در عقرب است، امشب
صبا! از من به زهرا گو، بیا شام غریبان بین
که گریان دیدهی دشمن، به حال زینب است، امشب