مشخصات شعر

زنگ اسارت

گیسوی خورشید می‌لغزید، روی خیمه‌ها

خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها

 

آب، پای تپّه‌ها می‌شُست، زخم دشت را

از شرار تشنگی، پُر بود جوی خیمه‌ها

 

آسمان، آرام در شطّ شقایق می‌نشست

ارغوان، می‌ریخت در جامِ وضوی خیمه‌ها

 

شهریار عشق، در گرم بیابان خفته بود

اسب با زین تهی می‌رفت، سوی خیمه‌ها

 

گَرد را سر تا به پا آغوش، استقبال کرد

آفتابی شعله پوش از روبه‌روی خیمه‌ها

 

شیهه‌ای خونین شنید و از حرم بیرون دوید

شوق را عرشی غزالِ آیه‌بوی خیمه‌ها

 

اسب، رنگین‌یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه

خاک شد با گامِ رجعت، آرزوی خیمه‌ها

 

ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند

بال می‌زد بُغضِ غیرت، در گلوی خیمه‌ها

 

کاروان، آلاله‌ها را بُرد و شب‌مهتاب دید

نخل سبز بی‌سری، در جست‌و‌جوی خیمه‌ها

 

زنگ اسارت

گیسوی خورشید می‌لغزید، روی خیمه‌ها

خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها

 

آب، پای تپّه‌ها می‌شُست، زخم دشت را

از شرار تشنگی، پُر بود جوی خیمه‌ها

 

آسمان، آرام در شطّ شقایق می‌نشست

ارغوان، می‌ریخت در جامِ وضوی خیمه‌ها

 

شهریار عشق، در گرم بیابان خفته بود

اسب با زین تهی می‌رفت، سوی خیمه‌ها

 

گَرد را سر تا به پا آغوش، استقبال کرد

آفتابی شعله پوش از روبه‌روی خیمه‌ها

 

شیهه‌ای خونین شنید و از حرم بیرون دوید

شوق را عرشی غزالِ آیه‌بوی خیمه‌ها

 

اسب، رنگین‌یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه

خاک شد با گامِ رجعت، آرزوی خیمه‌ها

 

ساربانان در جرس، زنگ اسارت داشتند

بال می‌زد بُغضِ غیرت، در گلوی خیمه‌ها

 

کاروان، آلاله‌ها را بُرد و شب‌مهتاب دید

نخل سبز بی‌سری، در جست‌و‌جوی خیمه‌ها

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×